کلمه جو
صفحه اصلی

بشم

فارسی به انگلیسی

frost, jack frost

frost, Jack Frost


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- سوگوار ملول . ۲- ناگوار.
بشمه . تشمیزج است .

فرهنگ معین

(بَ ) (ص . اِ. ) ملحد، بی دین .
(بَ شَ ) (ص . ) ۱ - سوگوار، ملول . ۲ - ناگوار.

(بَ) (ص . اِ.) ملحد، بی دین .


(بَ شَ) (ص .) 1 - سوگوار، ملول . 2 - ناگوار.


لغت نامه دهخدا

بشم. [ ب َ ] ( اِ ) بشک. بژم. شبنم ریزه را گویند که سحرگاهان بر سبزه زار نشیند و سفید نماید و آنرابعربی صقیع خوانند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ نظام ) ( انجمن آرا ) ( از جهانگیری ) ( آنندراج ). سرمایی بود که بامداد بر کشته نشیند سپید چون آبی تنک فسرده ، تازیش صقیع است. ( لغت فرس اسدی ). سفیدی را گویند که بامداد بر سبزه نشیند مانند شبنم. ( سروری ). سرما بوده که بامدادان بر سر کشتها نشیند. ( صحاح الفرس ). رجوع به بشک ، و شعوری ج 1 ورق 178 شود :
چون مورد سبز بود کهن موی من همه
دردا که برنشست بر آن مورد نیز بشم.
فرالاوی ( از رشیدی و لغت فرس اسدی ) ( از سروری ) ( از صحاح الفرس ).
|| ( ص ) ملحد و بی دین. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ) ( آنندراج )( از جهانگیری ) ( شعوری ج 1 ورق 178 ) ( رشیدی ) ( فرهنگ نظام ) :
بشمی که بررسول خدا افترا کند
با آل او ندیم سگالی مرا کند .
سوزنی ( از جهانگیری ) ( از رشیدی ).
|| کتل و گردنه و تنگنای در کوه. ( از فرهنگ نظام ).

بشم. [ ب َ ش َ ] ( ص ) سوگوارو ملول. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). ملول بودن. ( سروری ) ( شعوری ج 1 ورق 178 ) ( سروری )( فرهنگ نظام ). افسرده. غمزده. اندوهگین. اندوهگن.

بشم. [ ب َ ش ِ ]( ع ص ) ناگوار. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( جهانگیری ) ( از انجمن آرا ) ( آنندراج )( از دزی ج 1 ص 90 ) ( سروری ) ( فرهنگ نظام ). کسی که دارای بشم بود و تخمه زده. ( ناظم الاطباء ). تخمه زده. ( از اقرب الموارد ). الشبع داعیة البشم و البشم داعیة السقم و السقم داعیه الموت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

بشم. [ ب َ ش َ ] ( ع مص ) ناگوارد شدن. ( زوزنی ). ناگوارد گرفتن و سیر برآمدن از چیزی. ( تاج المصادر بیهقی ). ناگوارد شدن طعام. ( آنندراج ). تخمه زده گردیدن حیوان از پرخوری. ( ناظم الاطباء ). ناگوار شدن طعام. ( منتهی الارب ). تخمه کردن شتربچه از شیر و انسان از طعام. || افسرده گردیدن. ( از اقرب الموارد ). بستوه آمدن از چیزی. ( منتهی الارب ) ( ازناظم الاطباء ). || سآمت. ( اقرب الموارد ).

بشم.[ ] ( اِ ) غَرَف. ( منتهی الارب ). رجوع به غرف شود.

بشم. [ ب َ ] ( اِخ ) نام موضعی است بغایت سردسیر میان طبرستان و ری. ( از برهان ) ( از جهانگیری ) ( رشیدی ) ( سروری ). نام دهی در نزدیکی اوشان از محال رودبار ری. ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). موضعی است میانه ری و طبرستان هوای سردی دارد. ( سروری ) ( شعوری ج 1 ص 178 ). جایگاهی است میان ری و طبرستان با هوایی بسیار سرد و در آنجا بفاصله های یک صیحه خانه هایی بنا کرده اند که بدانها جانبوذه گویند. ( از معجم البلدان ) ( از مرآت البلدان ). و رجوع به جانبوذه شود.

بشم . [ ] (اِ) بشمه . تشمیزج است . (اختیارات بدیعی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به تشمیزج شود.


بشم . [ ب َ ] (اِ) بشک . بژم . شبنم ریزه را گویند که سحرگاهان بر سبزه زار نشیند و سفید نماید و آنرابعربی صقیع خوانند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (از جهانگیری ) (آنندراج ). سرمایی بود که بامداد بر کشته نشیند سپید چون آبی تنک فسرده ، تازیش صقیع است . (لغت فرس اسدی ). سفیدی را گویند که بامداد بر سبزه نشیند مانند شبنم . (سروری ). سرما بوده که بامدادان بر سر کشتها نشیند. (صحاح الفرس ). رجوع به بشک ، و شعوری ج 1 ورق 178 شود :
چون مورد سبز بود کهن موی من همه
دردا که برنشست بر آن مورد نیز بشم .
فرالاوی (از رشیدی و لغت فرس اسدی ) (از سروری ) (از صحاح الفرس ).
|| (ص ) ملحد و بی دین . (از برهان ) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج )(از جهانگیری ) (شعوری ج 1 ورق 178) (رشیدی ) (فرهنگ نظام ) :
بشمی که بررسول خدا افترا کند
با آل او ندیم سگالی مرا کند .

سوزنی (از جهانگیری ) (از رشیدی ).


|| کتل و گردنه و تنگنای در کوه . (از فرهنگ نظام ).

بشم . [ ب َ ] (اِخ ) نام موضعی است بغایت سردسیر میان طبرستان و ری . (از برهان ) (از جهانگیری ) (رشیدی ) (سروری ). نام دهی در نزدیکی اوشان از محال رودبار ری . (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ). موضعی است میانه ری و طبرستان هوای سردی دارد. (سروری ) (شعوری ج 1 ص 178). جایگاهی است میان ری و طبرستان با هوایی بسیار سرد و در آنجا بفاصله های یک صیحه خانه هایی بنا کرده اند که بدانها جانبوذه گویند. (از معجم البلدان ) (از مرآت البلدان ). و رجوع به جانبوذه شود.


بشم . [ ب َ ] (اِخ ) جایگاهی است در بلاد هُذَیل . (از معجم البلدان ).


بشم . [ ب َ ش َ ] (ص ) سوگوارو ملول . (از برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ). ملول بودن . (سروری ) (شعوری ج 1 ورق 178) (سروری )(فرهنگ نظام ). افسرده . غمزده . اندوهگین . اندوهگن .


بشم . [ ب َ ش َ ] (ع مص ) ناگوارد شدن . (زوزنی ). ناگوارد گرفتن و سیر برآمدن از چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). ناگوارد شدن طعام . (آنندراج ). تخمه زده گردیدن حیوان از پرخوری . (ناظم الاطباء). ناگوار شدن طعام . (منتهی الارب ). تخمه کردن شتربچه از شیر و انسان از طعام . || افسرده گردیدن . (از اقرب الموارد). بستوه آمدن از چیزی . (منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء). || سآمت . (اقرب الموارد).


بشم . [ ب َ ش ِ ](ع ص ) ناگوار. (از برهان ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ) (از انجمن آرا) (آنندراج )(از دزی ج 1 ص 90) (سروری ) (فرهنگ نظام ). کسی که دارای بشم بود و تخمه زده . (ناظم الاطباء). تخمه زده . (از اقرب الموارد). الشبع داعیة البشم و البشم داعیة السقم و السقم داعیه الموت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


بشم .[ ] (اِ) غَرَف . (منتهی الارب ). رجوع به غرف شود.


فرهنگ عمید

قطره های ریز آب یخ زده، شبنم یخ زده.
۱. ملول، افسرده.
۲. سوگوار.

قطره‌های ریز آب یخ‌زده؛ شبنم یخ‌زده.


۱. ملول؛ افسرده.
۲. سوگوار.


دانشنامه عمومی

Beshem ب کسره ش کسره بمعنی برویم


برویم


دانشنامه آزاد فارسی

بَشْم
گردنه ای در استان سمنان، شهرستان سمنان، با ارتفاع ۳,۰۵۰ متر. در ۳۷کیلومتری غرب شمالی سمنان، سر راه سمنان به فیروزکوه، قرار دارد و استان های سمنان و تهران را از هم جدا می کند.

فرهنگستان زبان و ادب

{hoarfrost, hoar} [علوم جَوّ] نهشتی از یخ بلورهای به هم چسبیده که معمولاً به طور مستقیم بر روی اجسام نازکی که در معرض هوا قرار دارند تشکیل میشود

گویش مازنی

۱تحول یافته ی واژه ی بژم به معنای گردنه و یال کوه ۲پرجست ...


/bashm/ تحول یافته ی واژه ی بژم به معنای گردنه و یال کوه - پرجست و خیز ۳جای پرت خالی از سکنه

پیشنهاد کاربران

اصطلاحی است که خودمونی ( اچمی ) زبانان بجای واژه ( ( ببینم ) ) در جملاتی مانند"ببینم چی میشه" از این واژه استفاده میکنند


کلمات دیگر: