کلمه جو
صفحه اصلی

هراس داشتن

فارسی به انگلیسی

fear

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ترسیدن هراس داشتن : (( چنین گفت مردحقایق شناس ازاین هم که گفتی نداریم هراس . ) ) (سعدی )

لغت نامه دهخدا

هراس داشتن.[ هََ ت َ ] ( مص مرکب ) ترسیدن. هراسیدن :
از این بگذری سفله آن را شناس
که از پاک یزدان ندارد هراس.
فردوسی.
که دارند روز و شب از بس هراس
به هر کوه دیده ، به هر دیر پاس.
اسدی.
نه نه کارم ز فلک نیک بد است
من هراس از بتری خواهم داشت.
خاقانی.
چنین گفت مرد حقایق شناس
از این هم که گفتی ندارم هراس.
سعدی.
عمل گر دهی مرد منعم شناس
که مفلس ندارد ز سلطان هراس.
سعدی.
گرش پای بوسی نداردت پاس
ورش خاک پاشی ندارد هراس.
سعدی.
رجوع به هراس شود.


کلمات دیگر: