کلمه جو
صفحه اصلی

موک

فرهنگ فارسی

( اسم ) میش . توضیح در لغت فرس ( چا.اقبال ص ۳٠۳ ) بمعنی [ میش ] آمده ولی در برهان میش به [ نیش ] تحریف شده : [ موک ... مطلق نیش را گویند خواه نیش عقرب باشد و خواه نیش چیزهای دیگر ] و مولف سراج اللغات پس از این اعتراض گوید : [ درین صورت تحریف در معنی کرده . ] در لغت فرس شاهدی برای معنی میش از عسجدی آمده که درست نمی نماید .
دهی است از دهستان خواجه بخش مرکزی شهرستان فیروز آباد ٠

فرهنگ معین

(اِ. ) میش .

لغت نامه دهخدا

موک. ( اِ ) نیش جانوران گزنده مانند کژدم و جز آن. ( ناظم الاطباء ). نیش را گویند خواه نیش عقرب باشد و خواه نیش چیزهای دیگر. ( برهان ). || میش را گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). میش بود. ( فرهنگ اسدی ). به معنی میش است و در برهان به معنی نیش آمده. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || پیش. این کلمه را که فرهنگها به معنی میش ، پیش ، و نیش به اختلاف نوشته اند تنها یک شاهد مغلوط عسجدی در فرهنگ اسدی ( چ اقبال ص 303 ) به صورت زیر دارد :
هرکه موک مردمان جوید بشو گو خط دوکش
که نخست او را زند باشد موک ( ؟ ).
چنانکه مشهوداست در بیت عسجدی به قدری تحریف و تصحیف شده که نه وزن را می توان فهمید نه معنی را، لیکن به قرینه کلمه «زدن » و «تند» همین اندازه معلوم می شود که موک به معنی نیش جانور زننده است نه به معنی میش و نه بیش که پاره ای فرهنگها نوشته اند. ( از یادداشت مؤلف ). || ( ص ) حرامزاده. بدذات. مول. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
ای کفشگرانه درزی گربز موک
با من چو درفش و سوزنی نوک به نوک.
سوزنی.
و رجوع به «مول » در برهان قاطع شود.

موک. [ م ُ وَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شراء بالای بخش وفس شهرستان اراک ، واقع در 9هزارگزی راه عمومی با 73 تن جمعیت. آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).

موک. ( اِخ ) دهی است از دهستان خواجه بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در 41هزارگزی شمال فیروزآباد با 135 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ). قریه ای است یک فرسنگ و نیمی بیشتر شمالی زنجیران. ( فارسنامه ناصری ). چشمه موک از بلوک خواجه از قریه موک برخاسته است. ( فارسنامه ناصری ).

موک . (اِ) نیش جانوران گزنده مانند کژدم و جز آن . (ناظم الاطباء). نیش را گویند خواه نیش عقرب باشد و خواه نیش چیزهای دیگر. (برهان ). || میش را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). میش بود. (فرهنگ اسدی ). به معنی میش است و در برهان به معنی نیش آمده . (آنندراج ) (انجمن آرا). || پیش . این کلمه را که فرهنگها به معنی میش ، پیش ، و نیش به اختلاف نوشته اند تنها یک شاهد مغلوط عسجدی در فرهنگ اسدی (چ اقبال ص 303) به صورت زیر دارد :
هرکه موک مردمان جوید بشو گو خط دوکش
که نخست او را زند باشد موک (؟).
چنانکه مشهوداست در بیت عسجدی به قدری تحریف و تصحیف شده که نه وزن را می توان فهمید نه معنی را، لیکن به قرینه ٔ کلمه ٔ «زدن » و «تند» همین اندازه معلوم می شود که موک به معنی نیش جانور زننده است نه به معنی میش و نه بیش که پاره ای فرهنگها نوشته اند. (از یادداشت مؤلف ). || (ص ) حرامزاده . بدذات . مول . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
ای کفشگرانه درزی گربز موک
با من چو درفش و سوزنی نوک به نوک .

سوزنی .


و رجوع به «مول » در برهان قاطع شود.

موک . (اِخ ) دهی است از دهستان خواجه ٔ بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در 41هزارگزی شمال فیروزآباد با 135 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). قریه ای است یک فرسنگ و نیمی بیشتر شمالی زنجیران . (فارسنامه ٔ ناصری ). چشمه ٔ موک از بلوک خواجه از قریه ٔ موک برخاسته است . (فارسنامه ٔ ناصری ).


موک . [ م ُ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شراء بالای بخش وفس شهرستان اراک ، واقع در 9هزارگزی راه عمومی با 73 تن جمعیت . آب آن از چشمه و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).


دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۴°۱۳′۰۳″ شمالی ۴۹°۱۶′۰۲″ شرقی / ۳۴٫۲۱۷۵۰°شمالی ۴۹٫۲۶۷۲۲°شرقی / 34.21750; 49.26722
موک، روستایی از توابع بخش اناج شهرستان اراک در استان مرکزی ایران است.
این روستا در دهستان اناج قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۱۲ نفر (۲۵خانوار) بوده است.

گویش مازنی

۱مدفوع خشک شده پرندگان و حیوانات ۲کود حیوانی یا درختی ۳اشیا ...


/mook/ مدفوع خشک شده پرندگان و حیوانات - کود حیوانی یا درختی ۳اشیا و یا موادی که با گنجایش ظرف خود برابر باشد – کامل تمام – به اندازه ۴سر راست

پیشنهاد کاربران

موک. ( "و" با آوای پیش ) ، ( ا ) ، ( زبان مازنی ) ، کود حیوانی.

موک. ( "و" با آوای پیش ) ، ( ا ) ، ( زبان مازنی ) ، زگیل.


کلمات دیگر: