کلمه جو
صفحه اصلی

گوک

فارسی به انگلیسی

calf, heifer, tumor, tumour


فرهنگ فارسی

۱- یکی از دهستانهای بخش شهداد شهرستان کرمان واقع در جنوی شهداد کوهستانی و سردسیر دارای ۹ آبادی و ۵۸٠٠ تن سکنه محصول غله میوه صنعت دستی قالی بافی. ۲ - قصبه مرکز دهستان گوک واقع در ۱٠٠ کیلومتری جنوب شهداد کوهستانی و سردسیر دارای ۵۵٠٠ تن سکنه محصول غله میوه صنعت دستی قالی بافی .
( اسم ) بچ. گاو گوساله .
یکی از دهستانهای بخش شهداد شهرستان کرمان . یکی از دهستان در جنوب شهداد واقع شده و حدود آن بشرح زیر است . ازشمال بدهستان حومه شهداد از خاور بدهستان نسک از جنوب بدهستان تهرود و از باختر بدهستان حومه ماهان .

لغت نامه دهخدا

گوک . (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان گوک بخش شهداد شهرستان کرمان . واقع در 100هزارگزی جنوب شهداد، سر راه فرعی کرمان به شهداد. کوهستانی ، سردسیر و سکنه ٔ آن 5500 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و انواع میوه و شغل اهالی زراعت و مکاری و صنایع دستی آنان قالی بافی با نقشه است . راه فرعی به کرمان از طریق نی بید دارد. دبستان و چند باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


گوک . [ گ َ وَ] (اِ مصغر) مغاک و خندق کوچک . (آنندراج ) (غیاث ).


گوک .(اِ) تکمه را گویند و معرب آن قوقه بود. (جهانگیری ). به معنی تکمه است و معرب آن قوقه است . (انجمن آرا). تکمه ٔ گریبان باشد و آن را گوی گریبان هم می گویند.(برهان ). شکل قدیم گو، گوی . (حاشیه ٔ برهان ). رجوع به گوکه و گوگ شود. || دانه های سختی که در اعضا بهم می رسد و درد نمی کند و عربان ثؤلول خوانندش . (برهان ). گوکه . (حاشیه ٔ برهان ). دانه ها باشد که براعضای آدمی برآید و پخته نشود و آن را ازخ نیز گویند. (جهانگیری ). زگیل . زخ . آزخ . آژخ . بالو. پالو. گندمه . و رجوع به گوکه و گوگ شود. || گوساله که بچه ٔ گاو باشد. (از برهان ). گوکه طبری گوک (گوساله ). (واژه نامه 664) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). گوساله را نیز گوک و گوکه گفته اندو اصل در آن گاوک بوده به کاف تصغیر در طبرستان مستعمل است . (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به گوک شود.


گوک.( اِ ) تکمه را گویند و معرب آن قوقه بود. ( جهانگیری ). به معنی تکمه است و معرب آن قوقه است. ( انجمن آرا ). تکمه گریبان باشد و آن را گوی گریبان هم می گویند.( برهان ). شکل قدیم گو، گوی. ( حاشیه برهان ). رجوع به گوکه و گوگ شود. || دانه های سختی که در اعضا بهم می رسد و درد نمی کند و عربان ثؤلول خوانندش. ( برهان ). گوکه. ( حاشیه برهان ). دانه ها باشد که براعضای آدمی برآید و پخته نشود و آن را ازخ نیز گویند. ( جهانگیری ). زگیل. زخ. آزخ. آژخ. بالو. پالو. گندمه. و رجوع به گوکه و گوگ شود. || گوساله که بچه گاو باشد. ( از برهان ). گوکه طبری گوک ( گوساله ). ( واژه نامه 664 ) ( حاشیه برهان چ معین ). گوساله را نیز گوک و گوکه گفته اندو اصل در آن گاوک بوده به کاف تصغیر در طبرستان مستعمل است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). رجوع به گوک شود.

گوک. [ گ َ وَ] ( اِ مصغر ) مغاک و خندق کوچک. ( آنندراج ) ( غیاث ).

گوک. ( اِخ ) قصبه مرکز دهستان گوک بخش شهداد شهرستان کرمان. واقع در 100هزارگزی جنوب شهداد، سر راه فرعی کرمان به شهداد. کوهستانی ، سردسیر و سکنه آن 5500 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و انواع میوه و شغل اهالی زراعت و مکاری و صنایع دستی آنان قالی بافی با نقشه است. راه فرعی به کرمان از طریق نی بید دارد. دبستان و چند باب دکان دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

گوک. ( اِخ ) یکی از دهستانهای بخش شهداد شهرستان کرمان. این دهستان در جنوب شهداد واقع شده و حدود آن بشرح زیر است. از شمال به دهستان حومه شهداد از خاوربه دهستان نسک ، از جنوب به دهستان تهرود و از باختربه دهستان حومه ماهان. موقعیت آن کوهستانی است. قراء آن در دره ها واقع شده است. هوای آن سرد و آب آن از قنوات و چشمه ها تأمین میشود. محصول عمده آن غلات است و میوه آن بخوبی مشهور است. شغل ساکنان زراعت وصنایع دستی آنان قالی بافی است. دهستان از 9 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 5800 تن است. مرکز دهستان قصبه گوک است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

گوک . (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش شهداد شهرستان کرمان . این دهستان در جنوب شهداد واقع شده و حدود آن بشرح زیر است . از شمال به دهستان حومه ٔ شهداد از خاوربه دهستان نسک ، از جنوب به دهستان تهرود و از باختربه دهستان حومه ٔ ماهان . موقعیت آن کوهستانی است . قراء آن در دره ها واقع شده است . هوای آن سرد و آب آن از قنوات و چشمه ها تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات است و میوه ٔ آن بخوبی مشهور است . شغل ساکنان زراعت وصنایع دستی آنان قالی بافی است . دهستان از 9 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 5800 تن است . مرکز دهستان قصبه ٔ گوک است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


دانشنامه عمومی

مختصات: ۲۸°۵۰′۳۷″ شمالی ۵۸°۱۳′۳۸″ شرقی / ۲۸٫۸۴۳۶۱°شمالی ۵۸٫۲۲۷۲۲°شرقی / 28.84361; 58.22722
گوک، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان بم در استان کرمان ایران است.
این روستا در دهستان حومه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۴ نفر (۴خانوار) بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:گلباف

گویش مازنی

/gook/ گوساله - اهرم چوبی

۱گوساله ۲اهرم چوبی


پیشنهاد کاربران

به ضم گ. استخوان لگن در گویش کازرونی ( ع. ش )

گوک. ( زبان مازنی ) ، گوساله .

البته الان گوک که در زمان پهلوی به دلیل قالیبافی معروفی که داشت از گوک به گلباف تغییر نام داده شده و یک بخش از شهرستان کرمان است و تابـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــع شهداد نبوده و نیست و خواهشن اصلاح کنید😠😠�😡😡😡😡😡😡😡😡�😡😡

گوک به معنی پهلوان است

استخوان لگن

گوک به معنی جای گود . گودال . سطح پائین جائی که اطراف
ش کوههای بلند است ودر میان گود ترین نقطه گوک سابق . گلباف امروز در ۱۲۰ کیلومتری جنوب شرق کرمان و۸۰ کیلومتر جاده کرمان بم دوراهی مسجد ابوالفضل ۴۰ کیلومتر تا گوک بخش از کرمان است نه بم و نه شهداد


کلمات دیگر: