کلمه جو
صفحه اصلی

میرزایی

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به میرزا. ۲ - ( اسم ) قبای دراز با آستینهای فروهشته و گشاد جبه و بالاپوش دراز آستین بلند.

دهی است از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله شهرستان خرم آباد

فرهنگ معین

(حامص . ) ۱ - نویسندگی ، منشی گری . ۲ - امیرزادگی .

لغت نامه دهخدا

میرزایی. ( حامص مرکب ) صفت و حالت و پیشه میرزا. نویسندگی ومنشی گری. || سلوک و رفتار مانند میرزا. || گستاخی و غرور و تکبر. ( ناظم الاطباء ).
- میرزایی کشیدن ؛ نازبرداری کردن. ( غیاث ).
|| ( ص نسبی ) منسوب به میرزا. آنچه یا آن که به میرزا نسبت دارد. || قبای دراز با آستین های فروهشته و گشاد. جبه و بالاپوش دراز آستین بلند. ( ناظم الاطباء ). || قسمی خربزه. ( یادداشت مؤلف ).

میرزائی . (اِخ ) دهی است از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد، واقع در 18هزارگزی خاور الشتر با 120 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


میرزائی . (حامص مرکب ) عمل میرزا. نویسندگی .


میرزائی. ( حامص مرکب ) عمل میرزا. نویسندگی.

میرزائی. ( اِخ ) دهی است از دهستان هنام و بسطام بخش سلسله شهرستان خرم آباد، واقع در 18هزارگزی خاور الشتر با 120 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

گویش مازنی

/mirzaaei/ نویسندگی – کاتبی – منشی گری

نویسندگی – کاتبی – منشی گری


پیشنهاد کاربران

میرزایی" یعنی نویسنده، خوش خط

میرزایی به خارجی


کلمات دیگر: