کلمه جو
صفحه اصلی

مکن

عربی به فارسی

قادر ساختن , وسيله فراهم کردن , تهيه کردن براي , اختيار دادن


مترادف و متضاد

don't (اختصار)
نکن، مکن

do not (فعل کمکی)
نکن، مکن

فرهنگ فارسی

علم پنهان داشته شده . پنهان داشته شده

لغت نامه دهخدا

مکن. [ م َ] ( ع مص ) بیضه نهادن سوسمار و مانند آن. ( منتهی الارب ). تخم نهادن سوسمار و مانند آن و جمع شدن تخمها درزیر شکم آن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مکن. [ م َ / م َ ک ِ ] ( ع اِ ) خایه سوسمار. ( مهذب الاسماء ). بیضه سوسمار و ملخ و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تخم سوسمار وملخ و مانند آن. ( ناظم الاطباء ). تخم سوسمار و ملخ وامثال آن دو، چنانکه گویند: مکن الضباب طعام العریب. واحد آن مکنة است. ج ، مکنات. ( از اقرب الموارد ).

مکن. [ م َ ک ِ ]( ع اِ ) ج ِ مکنة. ( منتهی الارب ). رجوع به مکنة شود.

مکن. [ م ُ ک َن ن ] ( ع ص ) علم پنهان داشته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پنهان داشته شده. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

مکن . [ م َ / م َ ک ِ ] (ع اِ) خایه ٔ سوسمار. (مهذب الاسماء). بیضه ٔ سوسمار و ملخ و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تخم سوسمار وملخ و مانند آن . (ناظم الاطباء). تخم سوسمار و ملخ وامثال آن دو، چنانکه گویند: مکن الضباب طعام العریب . واحد آن مکنة است . ج ، مکنات . (از اقرب الموارد).


مکن . [ م َ ک ِ ](ع اِ) ج ِ مکنة. (منتهی الارب ). رجوع به مکنة شود.


مکن . [ م َ] (ع مص ) بیضه نهادن سوسمار و مانند آن . (منتهی الارب ). تخم نهادن سوسمار و مانند آن و جمع شدن تخمها درزیر شکم آن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


مکن . [ م ُ ک َن ن ] (ع ص ) علم پنهان داشته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پنهان داشته شده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد).


دانشنامه عمومی

مکن (ترانه). مکن ( به انگلیسی don’t) عنوان ترانه ایست با صدای الویس پریسلی. ترانه نویس این ترانه زوج ترانه نویس معروف، جری لیبر و مایک استولر هستند ، که بیشتر ترانه های پرسلی را نوشته اند . این ترانه در چارت بهترینهای موسیقی کانتری مقام نخست را بدست آورده و در چارت ریتم اند بلور نیز مقام چهارم را کسب کرده است.
http://en.wikipedia.org/wiki/Elvis
http://elvislives.ir/

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَا تُؤَاخِذْنَا: مارا مؤاخذه مکن
معنی لَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ: آنان را رها مکن - آنان را از چشم خود نینداز(اصل معنای عدو تجاوز است )
معنی لَا تَقْهَرْ: خوار و تحقیر مکن (کلمه قهر به معنای غلبه کردن بر کسی است ، اما نه تنها غلبه کردن ، بلکه غلبه توأم با خوار کردن او ، و لذا قهر هم به معنی غلبه کردن می آید و هم به معنی خوار کردن)
معنی لَا تُرْهِقْنِی: مرا مجبور نکن (رهق به معنای احاطه و تسلط یافتن به زور است ، و ارهاق به معنای تکلیف کردن است . و معنای جمله این است که مرا به خاطر نسیانی که کردم و از وعدهای که دادم غفلت نمودم مؤاخذه مکن و در کار من تکلیف را سخت مگیر . )
معنی أَرْجِهْ: اورا نگهدار- اورا مهلت بده(از ماده ارجاء به معنای تاخیر انداختن است. در عبارت "قَالُواْ أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِی ﭐلْمَدَائِنِ حَاشِرِینَ" منظور این است که :موسی و برادرش را مهلت بده و درباره آنان به سیاست و شکنجه ، عجله و شتاب مکن و بفرست سا...
معنی نَعُدُّ: می شماریم(کلمه عد در عبارت "فلا تعجل علیهم انما نعد لهم عدا "به معنای شمردن است ، و چون شمردن هر چیزی آن را به آخر میرساند و نابود میکند ومعنی آن میشود :بنابراین بر [شکست و هلاکت] آنان شتاب مکن، ما [همه اعمال و رفتار حتی لحظات عمرشان را] به دقت شماره...
معنی عَدّاً: شمارش کردنی نگفتنی (کلمه عد در عبارت "فلا تعجل علیهم انما نعد لهم عدا "به معنای شمردن است ، و چون شمردن هر چیزی آن را به آخر میرساند و نابود میکند ومعنی آن میشود :بنابراین بر [شکست و هلاکت] آنان شتاب مکن، ما [همه اعمال و رفتار حتی لحظات عمرشان را] به...
معنی لَا تُصَعِّرْ: ازروی تکبر گردنت را کج نکن(کلمه صعر به معنای کج بودن گردن ، و کلمه تصعیر به معنای گرداندن گردن از نظرها از روی تکبر است ودر جمله"لَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ ":روی خود را به کلی از مردم مگردان ، و از کسی که دارد با تو سخن میگوید از در توهین اعراض مکن)
معنی قُضِیَ: کار(نابودیشان )تمام شد - تکلیفشان یکسره شد(کلمه قضاء به معنای حکم است ، و اگر با حرف علی متعدی شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَیٰ فَقَضَیٰ عَلَیْهِ " کنایه از این است که با کشتنش کارش را تمام کرد معنای جمله این است که : موسی (علیهالسلام) آن دشمن را با...
معنی قَضَیْتُ: به پایان بردم - تمام کردم(کلمه قضاء به معنای حکم است ، و اگر با حرف علی متعدی شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَیٰ فَقَضَیٰ عَلَیْهِ " کنایه از این است که با کشتنش کارش را تمام کرد معنای جمله این است که : موسی (علیهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست و مش...
معنی قَضَیْتَ: حکم کردی(کلمه قضاء به معنای حکم است ، و اگر با حرف علی متعدی شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَیٰ فَقَضَیٰ عَلَیْهِ " کنایه از این است که با کشتنش کارش را تمام کرد معنای جمله این است که : موسی (علیهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست و مشت زد و یا دفع کرد...
معنی قَضَیْتُمُ: به پایان رسانیدید(کلمه قضاء به معنای حکم است ، و اگر با حرف علی متعدی شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَیٰ فَقَضَیٰ عَلَیْهِ " کنایه از این است که با کشتنش کارش را تمام کرد معنای جمله این است که : موسی (علیهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست و مشت زد و ی...
معنی قَضَیْنَا: حکم کردیم - وحی نمودیم(کلمه قضاء به معنای حکم است ، و اگر با حرف علی متعدی شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَیٰ فَقَضَیٰ عَلَیْهِ " کنایه از این است که با کشتنش کارش را تمام کرد معنای جمله این است که : موسی (علیهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست و مشت ز...
معنی یُقْضَیٰ: که پایان پذیرد - که تمام شود (کلمه قضاء به معنای حکم است ، و اگر با حرف علی متعدی شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَیٰ فَقَضَیٰ عَلَیْهِ " کنایه از این است که با کشتنش کارش را تمام کرد معنای جمله این است که : موسی (علیهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست ...
معنی یَقْضِی: داوری میکند (کلمه قضاء به معنای حکم است ، و اگر با حرف علی متعدی شود مثل عبارت"فَوَکَزَهُ مُوسَیٰ فَقَضَیٰ عَلَیْهِ " کنایه از این است که با کشتنش کارش را تمام کرد معنای جمله این است که : موسی (علیهالسلام) آن دشمن را با تمام کف دست و مشت زد و یا دفع...
تکرار در قرآن: ۱۸(بار)
راجه به مکان در «کون» سخن گفته‏ایم. افعالی از «مکن» مشتق اند از قبیل: امکن، مکن، تمکن و غیره که همه به معنی قدرت واقتدار و قدرت دادن به کار می‏روند. احتمال هست که اصل همه «کون» باشد. . و همانطور به یوسف در سرزمین مصر تمکن و قدرت دادیم . «اِنْ» در آیه نافیه است یعنی: گذشتگان را تمکن و قدرت دادیم در آنچه به شما در آن تمکن ندادیم (منظور این است که آنها از شما در قدرت و امکانات بیشتر بودند) . * . گفته‏اند: معنی جعل به «نُمَکِنْ» تضمین شده یعنی: آیا برای آنها حرم امنی قرار ندادیم که میوه‏های هرچیز به آن جمع می‏شود؟ و بقولی «حرماً» ظرف است یعنی آیا آنها را در حرم امنی تمکن و قدرت ندادیم؟. * . و حتما تمکن و تسلط می‏دهد بدین آنها برای آنها، دینی که بر آنها پسندیده است. * . «اَمْکَنَ مِنْهُ» یعنی بر او تسلط و قدرت یافت: بیشتر به خدا خیانت کردند و خدا بر آنها مسلط شد و منکوبشان کرد. مکین: دارای مکانت و منزلت . تو امروز پیش ما محترم و مورد اعتمادی. . نیرومند و پیش خدا محترم است. * . . گفته‏اند وصف رحم با مکین برای آن است که رحم متمکن و قادر است که نطفه را تربیت کند به نظر می‏آید منظور از آن عظمت قدر و بلند پایه بودن رحم است زیرا تنها محلیکه رشد نطفه در آن میسر و عملی است رحم است یعنی: سپس انسان را در قرارگاهی منیع و ممتاز قرار دادیم.

گویش مازنی

/maken/ کچل – کسی که سری پر از شوره و پوسته یا قارچ و بیماری کچلی دارد

کچل – کسی که سری پر از شوره و پوسته یا قارچ و بیماری کچلی ...


پیشنهاد کاربران

مکن به معنی نکن
معنی های زیادی داره
ولی اینکلمه بهتر معنی میده


کلمات دیگر: