مونه
فارسی به انگلیسی
Monet, representative, type, type_
مترادف و متضاد
نهاد، خوی، طبع، شخصیت، دخشه، خط، خیم، سیرت، رقم، خاصیت، سرشت، طبیعت، صفات ممتازه، خط تصویری، خو، مونه، هر نوع حروف نوشتنی و چاپی
فرهنگ فارسی
مزاج و خاصیت طبیعی چون گرمی آتش و تری آب .
فرهنگ معین
(نِ ) (اِ. ) خاصیت ، خاصیت طبیعی چیزی .
لغت نامه دهخدا
مؤنه. [ م َ ئو ن َ ] ( ع اِ ) مؤونة. مؤونت. هرآنچه در زندگانی و معیشت بدان محتاج باشند. نفقه وزاد و توشه. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مؤنة شود.
مونه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) مزاج و خاصیت طبیعی چون گرمی آتش و تری آب. ( ناظم الاطباء ). خاصه طبیعی. ( لغت فرس اسدی نسخه خطی نخجوانی ). خاصه طبیعی بود. ( تحفه حکیم مؤمن ) ( فرهنگ اوبهی ). خاصیت طبیعی را گویند مانند حرارت آتش و برودت هوا و رطوبت آب و یبوست خاک و امثال آنها. ( برهان ) ( ازانجمن آرا ) :
آنکه خوبی ازاو به مونه بود
چون بیاراییش چگونه بود.
مونه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) مزاج و خاصیت طبیعی چون گرمی آتش و تری آب. ( ناظم الاطباء ). خاصه طبیعی. ( لغت فرس اسدی نسخه خطی نخجوانی ). خاصه طبیعی بود. ( تحفه حکیم مؤمن ) ( فرهنگ اوبهی ). خاصیت طبیعی را گویند مانند حرارت آتش و برودت هوا و رطوبت آب و یبوست خاک و امثال آنها. ( برهان ) ( ازانجمن آرا ) :
آنکه خوبی ازاو به مونه بود
چون بیاراییش چگونه بود.
عنصری.
مونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) مزاج و خاصیت طبیعی چون گرمی آتش و تری آب . (ناظم الاطباء). خاصه ٔ طبیعی . (لغت فرس اسدی نسخه ٔ خطی نخجوانی ). خاصه ٔ طبیعی بود. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فرهنگ اوبهی ). خاصیت طبیعی را گویند مانند حرارت آتش و برودت هوا و رطوبت آب و یبوست خاک و امثال آنها. (برهان ) (ازانجمن آرا) :
آنکه خوبی ازاو به مونه بود
چون بیاراییش چگونه بود.
آنکه خوبی ازاو به مونه بود
چون بیاراییش چگونه بود.
عنصری .
دانشنامه عمومی
مونه (لنده). مونه یک روستا در ایران است که در دهستان طیبی گرمسیری شمالی واقع شده است. مونه ۵۵۱ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای ایران
فهرست شهرهای ایران
wiki: مونه (لنده)
(سنگسری) غم و اندوه داشتن.
گویش مازنی
۱بهانه – ناز ۲مویه
/moone/ بهانه – ناز - مویه
کلمات دیگر: