کلمه جو
صفحه اصلی

مکار


مترادف مکار : حیله باز، حیله گر، خدعه گر، دغل، دغلکار، ریاکار، شیاد، محتال، محیل، مزور، ناقلا، عشوه گر، عیار، فریب کار، فریبنده

برابر پارسی : دغلباز، فریبا، فریبکار، نیرنگباز

فارسی به انگلیسی

sly, crafty, cunning, guileful, calculating, trickster, tricky, vulpine, wily

calculating, crafty, cunning, guileful, sly, trickster, tricky, vulpine, wily


فارسی به عربی

خداع

مترادف و متضاد

cheat (اسم)
متقلب، فریب، محیل، گول، طرار، ادم متقلب و فریبنده، فریب دهنده، سیاه بند، طراری، مکار

impostor (اسم)
طرار، فریب دهنده، مکار، فریبکار، وانمود کننده، دغل باز

wily (صفت)
زیرک، فریبنده، مکار، پر تزویر، پر حیله

deceitful (صفت)
مکار، پرنیرنگ، فریب امیز

cunning (صفت)
زیرک، ماهر، عیار، حیله گر، موذی، مکار

tricky (صفت)
متقلب، نیرنگ باز، مکار، مزورانه، شیادانه، از روی حیله و تزویر، مهارت امیز، نیرنگ امیز، خدعه امیز

حیله‌باز، حیله‌گر، خدعه‌گر، دغل، دغلکار، ریاکار، شیاد، محتال، محیل، مزور، ناقلا


عشوه‌گر، عیار، فریب‌کار، فریبنده


۱. حیلهباز، حیلهگر، خدعهگر، دغل، دغلکار، ریاکار، شیاد، محتال، محیل، مزور، ناقلا
۲. عشوهگر، عیار، فریبکار، فریبنده


فرهنگ فارسی

بسیارمکرکننده، پرمکر، حیله گر، فریب دهنده
( صفت ) بسیار مکر کننده بسیار فریبنده : [ و در شکایت فلک غدار و سپهر مکار این دو بیت از نهانخانه قریحت بعرصه بیاض فرستاد ] ( لباب الالباب . نف . ۲۴ )

فرهنگ معین

(مَ کّ ) [ ع . ] (ص . ) پر مکر، پرحیله .

لغت نامه دهخدا

مکار. [ م َک ْ کا ] ( ع ص ) فریبنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بسیار فریبنده و پرمکر و پرحیله و فریبنده و غدار و عیار. ( ناظم الاطباء ). بسیار مکر. مَکور. ( از اقرب الموارد ). محیل. گربز. بسیار حیله گر. غَرّار. چاره گر. پرفن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
حیلت و مکر است فقه و علم او و سوی او
نیست دانا هر که او محتال یا مکار نیست.
ناصرخسرو.
ظالمان مکار چون هم پشت شوند... ظفر یابند. ( کلیله و دمنه ). چون این مکار غدار بیاید ساخته و آماده باید بود. ( کلیله و دمنه ).
وز ناوک مژگان تودر بابل و کشمیر
صد بار صف جادوی مکار شکسته.
سوزنی.
این فسانه از بهر آن گفتم تامعلوم شود که... حاسدان مکار... صورت حالها چنان نگارند که خواهند. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 149 ). در این عهد خصمان محتال و مکار... بادید آیند و آخر همه گرفتار کردار خود شوند. ( مرزبان نامه ، ایضاً ص 227 ). و در شکایت فلک غدار و سپهر مکاراین دو بیت از نهانخانه قریحت به عرصه بیاض فرستاد. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 24 ). || بدسگال. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

بسیارمکر کننده، پرمکر، حیله گر، فریب دهنده.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۶°۲۱′۵۵″ شمالی ۵۱°۱۳′۵۱″ شرقی / ۳۶٫۳۶۵۲۸°شمالی ۵۱٫۲۳۰۸۳°شرقی / 36.36528; 51.23083
مکار، روستایی است از توابع بخش کلاردشت شهرستان چالوس در استان مازندران ایران.
این روستا در دهستان کوهستان (چالوس) قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۱۲۶ نفر (۳۲خانوار) بوده است.

فرهنگ فارسی ساره

نیرنگ باز، فریبا


گویش مازنی

/makaar/ از توابع کوهستان غرب چالوس

از توابع کوهستان غرب چالوس


واژه نامه بختیاریکا

خل رو؛دلو؛ یارَم باز؛ مولا؛ دَو دغل باز؛ موزِه

جدول کلمات

ریمن

پیشنهاد کاربران

این واژه اسم فاعل مکر و عربی است و پارسی آن دریژاک می باشد که از واژه ی اوستایی دریژ= مکر + پسوند فاعلی اک ساخته شده است

دغلباز، فریبا، فریبکار، نیرنگباز ، حیله گر، فریب دهنده، سالوس، دغل، مزور

حیله گر


کلمات دیگر: