مترادف حریق : آتش سوزی، سوختن، زبانه آتش، شعله آتش، سوخته
برابر پارسی : آتش سوزی
شعله درخشان يا اتش مشتعل , رنگ يا نور درخشان , فروغ , درخشندگي , جار زدن , باتصوير نشان دادن , اتش سوزي بزرگ , حريق مدهش
۱. آتشسوزی
۲. سوختن
۳. زبانه آتش، شعله آتش
۴. سوخته
سوختن
زبانه آتش، شعله آتش
سوخته
← حریق جنگل
حریق . [ ح ُ رَ ] (ع اِ) گزنه . انجره . قریس . قریص . بنات النار .
- حریق املس . رجوع به این کلمه شود.
حریق . [ ح َ ] (اِخ ) رودیست که به بحر خزر ریزد و محل صید ماهی است . (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 23). رجوع به حریف رود شود.
رودکی .
حریق . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن نعمان بن منذر. برادر حُرَقَة است . (منتهی الارب ).