ابستن شدن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
ایجاد کردن، ابستن شدن، بوجود امدن، تولید نسل کردن
پنداشتن، فهمیدن، تصور کردن، ابستن شدن
فرهنگ فارسی
( آبستن شدن ) ( مصدر ) ۱ - حامله شدن باردار گشتن آبستن گردیدن . ۲ - شکوف. خرد بر آوردن درخت آبستن گشتن . ۳- در خفا رشوه گرفتن
باردار شدن حامله گشتن
باردار شدن حامله گشتن
لغت نامه دهخدا
( آبستن شدن ) آبستن شدن. [ ب ِ ت َش ُ دَ ] ( مص مرکب ) آبستن گشتن. آبستن گردیدن. آبستن آمدن. تمخض. حَبَل. ( دهار ). بار گرفتن. بار برداشتن. حامله گشتن. حمل برداشتن. بچه گرفتن. زه برداشتن. باربردار شدن ماده از نر. || زنده شدن و شکوفه خرد برآوردن درخت در آخر زمستان و اول بهار.
واژه نامه بختیاریکا
( آبستن شدن ) بار ورداشتن
پیشنهاد کاربران
گبه کالماک
کلمات دیگر: