کلمه جو
صفحه اصلی

ابداع کردن


برابر پارسی : نوآفرینی

فارسی به انگلیسی

construct, contrive, devise, innovate, invent, father, think

construct, contrive, devise, father, innovate, invent, think


فارسی به عربی

معکرونة

مترادف و متضاد

invent (فعل)
ساختن، اختراع کردن، جعل کردن، تاسیس کردن، از خود در آوردن، ابداع کردن، از پیش خود ساختن، چاپ زدن

excogitate (فعل)
اندیشیدن، از خود در آوردن، ابتکار کردن، ابداع کردن

mastermind (فعل)
ابداع کردن

فرهنگ فارسی ساره

نوآفریدن



کلمات دیگر: