کلمه جو
صفحه اصلی

جربزه


مترادف جربزه : جرئت، شهامت، قابلیت، شایستگی، لیاقت، زیرکی

برابر پارسی : زیرک، شایسته، توانا، زيرکی

فارسی به انگلیسی

slyness, efficiency, backbone, equal, mettle, part, ship _, push, [infml.] capability

slyness, [informal] capability


backbone, equal, mettle, part, ship _


مترادف و متضاد

جرات، شهامت


قابلیت، شایستگی، لیاقت


۱. جرات، شهامت
۲. قابلیت، شایستگی، لیاقت
۳. زیرکی


فرهنگ فارسی

زیرکی، شایستگی، لیاقت، توانایی برای کاری
۱- گربزی فریبندگی زیرکی در مکر. ( اسم ) ۲- تند فهمی زیرکی استعداد اجرای کاری مقابل بلاهت : ( ( فلانی آدم بی جربزه ایست ) ) . ۳- شهامت : ( فلان جربز. کار را ندارد. ) ۴- قابلیت شایستگی .

فرهنگ معین

(جُ بُ زِ ) [ ع . ] (اِمص . ) ۱ - زیرکی ، خدعه . ۲ - توانایی برای انجام کاری .

لغت نامه دهخدا

( جربزة ) جربزة. [ ج َ ب َ زَ ] ( ع مص ) کربز گردیدن. ( منتهی الارب ). || فریبندگی و بازندگی و مقابل آن بلاهت است و وسط هر دو حکمت چنانچه در علم اخلاق مبین شده است. ( از آنندراج ). فریفتن و گول زدن. ( دزی ج 1 ص 181 ). || رفتن. || منقبض شدن. || ساقط گردیدن.( از منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( از قطر المحیط ). || برافتادن. ( منتهی الارب ). لغتی است در جرفز. ( متن اللغة ). شاید همه معانی احتمالی باشد به این معنی که جربزة به معنی رفتن یا منقبض شدن و ساقط گردیدن و برافتادن باشد. || ( اِ ) کسی که در فساد انداختن میان مردم کوشش کند. ( از متن اللغة ).

جربزة. [ ج ُ ب ُ زَ ] ( معرب ، اِمص ) جربزه. کربزی. ( یادداشت مؤلف ). || استعداد اداره کردن کار یا افراد مؤسسه یا اداره ای ، معرب از کربز و کربزی فارسی. ( یادداشت مؤلف ). || فریبندگی. خباثت. ( یادداشت مؤلف ).
- باجربزه ؛ در تداول عوام ، یعنی آن که زیردستان از ترس او کار غلط و بد نکنند. ( یادداشت مؤلف ). جربزه دار. بااستعداد. آنکه جربزه دارد.
- جربزه دار ؛ باجربزه. رجوع به باجربزه شود.
- جربزه داشتن ؛ استعداد اداره کردن کار افراد زیردست. باجربزه بودن. رجوع به باجربزه شود.
- جربزه نداشتن ؛ بی استعداده بی جربزه. رجوع به جربزه شود.

جربزة. [ ج َ ب َ زَ ] (ع مص ) کربز گردیدن . (منتهی الارب ). || فریبندگی و بازندگی و مقابل آن بلاهت است و وسط هر دو حکمت چنانچه در علم اخلاق مبین شده است . (از آنندراج ). فریفتن و گول زدن . (دزی ج 1 ص 181). || رفتن . || منقبض شدن . || ساقط گردیدن .(از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از قطر المحیط). || برافتادن . (منتهی الارب ). لغتی است در جرفز. (متن اللغة). شاید همه معانی احتمالی باشد به این معنی که جربزة به معنی رفتن یا منقبض شدن و ساقط گردیدن و برافتادن باشد. || (اِ) کسی که در فساد انداختن میان مردم کوشش کند. (از متن اللغة).


جربزة. [ ج ُ ب ُ زَ ] (معرب ، اِمص ) جربزه . کربزی . (یادداشت مؤلف ). || استعداد اداره کردن کار یا افراد مؤسسه یا اداره ای ، معرب از کربز و کربزی فارسی . (یادداشت مؤلف ). || فریبندگی . خباثت . (یادداشت مؤلف ).
- باجربزه ؛ در تداول عوام ، یعنی آن که زیردستان از ترس او کار غلط و بد نکنند. (یادداشت مؤلف ). جربزه دار. بااستعداد. آنکه جربزه دارد.
- جربزه دار ؛ باجربزه . رجوع به باجربزه شود.
- جربزه داشتن ؛ استعداد اداره کردن کار افراد زیردست . باجربزه بودن . رجوع به باجربزه شود.
- جربزه نداشتن ؛ بی استعداده بی جربزه . رجوع به جربزه شود.


فرهنگ عمید

۱. توانایی انجام کاری، شایستگی، لیاقت.
۲. جرئت.

دانشنامه عمومی

جرئت


جدول کلمات

زیرکی ، شایستگی

پیشنهاد کاربران

شجاعت - جسوری - شهامت و جرات

با جرات، توانا، قوی، شجاع، جسور

[در فلسفه و اخلاق] به معنای افراط در عقل است؛ آن گونه که فرد بیش از آموختن، به طرح شبهه و جدل و گیر انداختن دیگران بپردازد.

فکر زاید، مکر، حیله

تنازع

زیرکی

شایستگی

شخصیت میزان وجذاب داناوتوانادرک بالا

جربزه: [ اصطلاح در تداول عامه]شهامت و جرات
( ( به شیرین گوش کرد که داشت می گفت "به زن های شوهردار دورو برت نگاه کن . یکی پیدا می کنی راضی و خوشحال ؟یا پول ندارنند یا جربزه ی طلاق گرفتن و تنها زندگی کردن و جواب فک و فامیل و دوست و آشنا را دادن ، و الا یک ثانیه هم معطل نمی کردند . " ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 237. ) )

درود ُ سپاس
جربزه، تازیکانه ( معرب ) واژه گُربُز یا گربزه است به چم زیرک، نیرنگباز، باآنکه خود واژه جربزه کم کم معنای زرنگی و شایستگی را یافته.
گربز، گرگبز بوده همان گرگ در جامه بز = گرگِ بز نما


کلمات دیگر: