کلمه جو
صفحه اصلی

اب کردن

فارسی به انگلیسی

melt, render, to melt, to dissolve, [fig.] to sell off, to trade off

فارسی به عربی

ذوب

مترادف و متضاد

dissolve (فعل)
حل کردن، منحل کردن، اب کردن، گداختن

flux (فعل)
جاری شدن، اب کردن، گداختن

liquate (فعل)
اب کردن، گداختن، ذوب کردن، تبدیل باب کردن

فرهنگ فارسی

( آب کردن ) ( مصدر ) ۱ - مایع ساختن تبدیل باب کردن ذوب کردن گداختن : آب کردن روغن آب کردن فلز . ۲ - ریختن آب در ظرف حوض و غیره . ۳ - جنس نامرغوب را فروختن ( مخصوصا بانواع حیله ) . یا آب کردن دختر . بشوهر دادن او بحر نحو که میسر باشد . یا دل کسی را آب کردن . او را در مطلوب و آرزویی منتظر کردن .
گداختن بفروش رسانیدن کالایی کم مشتری

فرهنگ معین

( آب کردن ) (کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - ذوب کردن . ۲ - (عا. ) به حیله جنس نامرغوب را فروختن .

لغت نامه دهخدا

( آب کردن ) آب کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تذویب. گداختن. اذابه. ذوب. مذاب کردن. حل کردن. محلول ساختن. || مجازاً، فروختن چیزی بنهانی. بفروش رسانیدن کالایی کم مشتری و کاسد یا قلب و ناروا.
- دل کسی را آب کردن ؛ او را در مطلوب و آرزویی انتظار دادن.

اصطلاحات

( آب کردن ) معنی ضرب المثل -> آب کردن
فروختن، رد کردن.

واژه نامه بختیاریکا

( آب کردن ) تَوِنیدن؛ تُینیدن؛ چیرنیدن

پیشنهاد کاربران

آب کردن چیزی : آنرا گداختن ، بالکنایه از میان بردن
تاب سرما که برد از آتش تاب
آب را تیغ و ، تیغ را کرد آب
معنی بیت : تاب و شدت سرما که تاب و توان از آتش می برد ( گرمی آتش در برابر شدت سرما بی اثر شده بود ) آبها را یخ کرده ، خنجری از یخ ساخته ، پرتو و نور خورشید را محو و نابود کرده بود .
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 492 )
آب کردن : [ اصطلاح در تداول عامه]. : پر کردن ظرف با آب ، ظرفی را با آب پر کردن .
( ( رفت طرف ظرفشویی . پارچ پلاستیکی را آب کرد برگشت سر میز. آب داد به جوانه ها. نصرت به جوانه ها نگاه کرد "زیاد آب نده مادر، می گندند. "آرزو پارچ را گذاشت روی میز . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 211. ) )

گداختن


کلمات دیگر: