نائم
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
خواب , خفته , خوابيده
فرهنگ فارسی
( اسم ) خوابیده جمع :نایمین .
خفته . خوابیده .
خفته . خوابیده .
خوابیده، خفته، کسی که بخواب رفته است
( اسم ) خوابیده جمع :نایمین .
( اسم ) خوابیده جمع :نایمین .
فرهنگ معین
(یِ ) [ ع . نائم ] (اِفا. ) خوابیده .
لغت نامه دهخدا
نائم. [ ءِ ] ( ع ص ) خفته. خوابیده. ( آنندراج ). خسپنده. ( شمس اللغات ) ( ناظم الاطباء ). مضطجع. ( المنجد ). مقابل یَقَظ به معنی بیدار. ( از غیاث اللغات ). به خواب رفته. آرامیده. خسبیده. خسبنده. خواب کننده. نعت است از نوم :
همچنین دنیا که حلم نائم است
خفته پندارد که این خود قائم است.
- لیل نائم ؛ شب آرمیده. ( منتهی الارب ). ینام فیه. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).
همچنین دنیا که حلم نائم است
خفته پندارد که این خود قائم است.
مولوی.
ج ، نیام ، نُوَّم ، نُیَّم ، نِیَّم ، نُوّام ، نُیّام ، نَوم ، نائمین.- لیل نائم ؛ شب آرمیده. ( منتهی الارب ). ینام فیه. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).
فرهنگ عمید
کسی که به خواب رفته، خوابیده، خفته.
جدول کلمات
خوابیده
پیشنهاد کاربران
خواب
کلمات دیگر: