کلمه جو
صفحه اصلی

ابجو


مترادف ابجو : ( آبجو ) فقاع، فوگان، ماء الشعیر

فارسی به انگلیسی

beer, malt

فارسی به عربی

بیرة , حمال , خیشوم , قفزة

مترادف و متضاد

ale (اسم)
ابجو، ابجو انگلیسی، آبجو ایل

beer (اسم)
ابجو

gill (اسم)
تمیز کردن، یار، ابجو، دلارام، دوشیزه، دختر، دلبر، دختربچه، گوشت ماهی، پیمانهای برای شراب، دختر جوان، استطاله زیر گلوی مرغ، نوعی نان شیرینی بشکل قلب

porter (اسم)
ابجو، باربر، حامل، حمال، حاجب، دربان، آبجو پورتر، ناقل امراض

hop (اسم)
ابجو، طفره، افیون، رازک

فرهنگ فارسی

نوشابهای که ازجو نیش زده و رازک ساخته می شود
( آب جو ) ( اسم ) ۱ - آبی که در آن جو مقشر جوشانیده باشند برای مداوا مائ الشعیر. ۲ - نوشابه ای که از تخمیر جونیش زده تهیه کنند و ۲ / ۵ و ۴ / ۵ در صد الکل دارد : شراب جو فوگان فقاع .
فوگان فقاع

فرهنگ معین

( آب جو ) ( ~ِ جُ ) (اِمر. ) نوشابة الکلی ضعیف که از مالتوز و مخمر آب جو تهیه شود، ماءالشعیر، شراب جو، فوگان ، فقاع .

لغت نامه دهخدا

( آب جو ) آب جو. [ ب ِ ج َ / جُو ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فوگان. فقاع. فقع. نبیدجو. آخسمه. آخمسه. جعه . و قسم ستبر آن را بوزه گویند. || ماءالشعیر. آبی که در آن جو مقشر جوشانیده باشند مداوا را.

فرهنگ عمید

( آبجو ) نوشابه ای حاوی ۵/۲ تا ۵/۴ درصد الکل که از جو جوانه زده و رازک تهیه می شود و برای اشخاص کم خون و بیماران مبتلا به سل نافع است.

دانشنامه عمومی

آبجو. آبجو (به انگلیسی: Beer) پرمصرف ترین و قدیمی ترین نوشیدنی الکلی و پس از آب و چای محبوب ترین نوشیدنی جهان است. آبجو حاصل تخمیر نشاسته و اساساً انواع دانه غلات است، هرچند بیشتر دانه جو مورد استفاده قرار می گیرد، ولی از دانه های برنج، ذرت و گندم نیز استفاده می شود. بیشتر طعم تلخی آبجو به خاطر رازک است که یک نگهدارنده طبیعی نیز می باشد، اگرچه آبجو در برخی موارد طعم های دیگری چون سبزیجات و میوه ها را نیز شامل می شود. در برخی از قدیمی ترین نوشته های شناخته شده می توان اشاراتی به تولید و توزیع آبجو یافت، در قانون حمورابی اشاره ویژه ای به قوانین سرو آبجو وجود دارد.
باواریا Bavaria
زاهرینگر zahringer
هاینکن Heineken
بادوایزر Budweiser
کارلسبرگ Carlsberg
آمستل Amstel
گینس Guinness
کورونا Corona
توبورگ Tuborg
افس Efes
پاولانا paulaner
کرومباخر Krombacher
آبجو شمس
بهنوش Behnoosh
بالتیکا
بِکس
آیش باوم eichbaum
پیلزنر اورکوئل
چنگ Chang
نوشتار اصلی تاریخچه آبجو
آبجوسازی عمری به درازای تمدن دارد. در واقع عمر آن به ۱۰٬۰۰۰ پ. م به زمان کاشت غلات در میان رودان یا عراق امروزی بازمی گردد. در نوشته های تاریخی به جا مانده از مصر باستان و میان رودان نیز به آن اشاره شده است. باستان شناسان بر این باورند که آبجو در شکل گیری تمدن ها تأثیر داشته است.
قدیمی ترین شواهد شیمیایی به دست آمده از ساخت آبجو متعلق به حدود ۳۱۰۰ تا ۳۵۰۰ پ. م در گودین تپه شهرستان کنگاور استان کرمانشاه کشورایران است. لوح ابلا که در منطقه ابلا سوریه کشف شده است و به ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد بازمی گردد، گواه از تولید گسترده آبجو در این شهر دارد.

آبجو (فیلم). آبجو (انگلیسی: Beer) فیلمی است که در سال ۱۹۸۵ منتشر شد.
۳۰ اوت ۱۹۸۵ (۱۹۸۵-08-۳۰)

دانشنامه آزاد فارسی

آبجو. آبْجو (beer)
نوشابه ای الکلی برگرفته از مالت و جو، از طریق خیساندن، جوشاندن و تخمیر آن ها. پوره کردن جو قندهای آن را آزاد می کند، سپس، مخمّر اضافه می کنند که حاوی آنزیم های لازم برای تبدیل قندها به اتانول(الکل) و دی اکسید کربن است. نیز ← فقاع

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آبجو. آبجو که به آن فقاع جو، فقاع شعیر، جِعَه و مرز شعیر نیز می گویند، نوشابه گرفته شده از جو به گونه اى مخصوص است و از این عنوان در باب هاى طهارت، صلات، تجارت، اطعمه و اشربه، شهادات و حدود سخن رفته است.
آبجو نوشابه گرفته شده از جو به گونه اى مخصوص است.
طباطبایی یزدی، محمدکاظم، عروه الوثقی، ج۱، ص۱۵۰.
آبجو (نزد همه فقیهانى که قائل به نجاست خمر هستند) نجس است. نوشیدن آن نیز حرام مى باشد.
نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۳۶، ص۳۷۴.
آبجویى که به آن ماء الشعیر گفته مى شود پاک و حلال است.
طباطبایی یزدی، محمدکاظم، عروه الوثقی، ج۱ ص۱۵۰.
...

پیشنهاد کاربران

در پهلوی " وشگ " برابر نسک فرهنگ کوچک پهلوی از مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.

ارزن زرین. [ اَ زَ ن ِ زَرْ ری ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از جرعه شراب است. ( برهان ) . || حبابی که بر روی شراب بهم رسد. ( برهان ) . حباب خُرد که از تیزی شراب در شراب افتد هنگام ریختن می در پیاله. ( مؤید الفضلاء ) . || کوکب. ستاره. ( برهان ) . || شراره آتش. ( برهان ) . || جرعه می زعفرانی. ( مؤید الفضلاء ) . || عرقی که بر پشت خم برآید :
گاو سفالین که آب لاله ترخورد
ارزن زرینش از مسام برآمد.
خاقانی.

بوزه


کلمات دیگر: