کلمه جو
صفحه اصلی

وجدان


مترادف وجدان : درون، ضمیر، شعور، تدین

برابر پارسی : آوای درونی، بینش، فرجاد

فارسی به انگلیسی

conscience, conscientiousness, heart

conscience


فارسی به عربی

صدر , ضمیر

مترادف و متضاد

breast (اسم)
سینه، پستان، نوک پستان، وجدان، افکار، هر چیزی شبیه پستان

conscience (اسم)
وجدان، ضمیر، باطن، دل

superego (اسم)
وجدان، ابر خود، شخصیت اخلاقی

درون، ضمیر


شعور


تدین


۱. درون، ضمیر
۲. شعور
۳. تدین


فرهنگ فارسی

یافتن، یافتن مطلوب، نفس وقوای باطنی آن، قوه باطن، که خوب وبداعمال بوسیله آن ادراک میشود
۱ -(مصدر ) یافتن : (( و علت ثبات بصیرت باطن باشد بحقیقت معتقد خویش و وجدان لذت اصابت و ملکه شدن آن حالت باطن را... ) ) ۲ - گم شده را یافتن . ۳ - یافتن حق . ۴- (اسم ) یا وجدان باطن .۵- قوهای در باطن شخص که وی را از نیک و بد اعمال آگاهی دهد. یا وجدان اخلاقی .توضیح وجدان در لغت بکسر و او است ولی در تداول ایران و عراق ( بین النهرین ) بضم اول تلفظ شود.
جمع وجید بمعنی زمین هموار یا گمشده یافتن

فرهنگ معین

(وِ یا وُ ) [ ع . ] (اِ. ) نیرویی باطنی که خوب را از بد تشخیص می دهد.

لغت نامه دهخدا

وجدان. [ وِ ] ( ع مص ) وجود. وجد. گم شده را یافتن. ( ناظم الاطباء ). یافتن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || خشم گرفتن. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ، اِ ) در عرف بعضی وجدان عبارت است از نفس و قوای باطنه. ( المنجد ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || دریافت. || یافت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || ( اصطلاح صوفیه ) وجدان نزد صوفیه مصادفه حق است چنانکه در وجد گذشت. رجوع به تعریفات سیدجرجانی و کشاف اصطلاحات الفنون شود.

وجدان.[ وُ ] ( ع اِ ) ج ِ وجید، به معنی زمین هموار. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به وجید شود. || ( مص ) گمشده یافتن. ( منتهی الارب ).

وجدان . [ وِ ] (ع مص ) وجود. وجد. گم شده را یافتن . (ناظم الاطباء). یافتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || خشم گرفتن . (اقرب الموارد). || (اِمص ، اِ) در عرف بعضی وجدان عبارت است از نفس و قوای باطنه . (المنجد) (کشاف اصطلاحات الفنون ). || دریافت . || یافت . (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اصطلاح صوفیه ) وجدان نزد صوفیه مصادفه ٔ حق است چنانکه در وجد گذشت . رجوع به تعریفات سیدجرجانی و کشاف اصطلاحات الفنون شود.


وجدان .[ وُ ] (ع اِ) ج ِ وجید، به معنی زمین هموار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وجید شود. || (مص ) گمشده یافتن . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

۱. قوۀ باطنی که خوب و بد اعمال به وسیلۀ آن ادراک می شود، نفس و قوای باطنی آن.
۲. [قدیمی] یافتن مطلوب، یافتن.

دانشنامه عمومی

وِجْدان به نیروی درونی هر فرد که خوب و بد یک کردار را به وسیلهٔ آن درک می کند، گفته می شود.وجدان استعداد، بینش یا قضاوتی است که در تشخیص درست از نادرست کمک می کند.قضاوت اخلاقی ممکن است از ارزش ها یا هنجارها (اصول و قواعد) گرفته شده باشد. از لحاظ روانی وجدان ممکن است هنگام مرتکب شدن انسان به کارهای مخالف اخلاق، حس پشیمانی را در او برانگیزد و در نهایت به احساس درستکاری یا کمال به هنگام ترک کردن چنین هنجارهایی بینجامد. اینکه تا چه حد وجدان معیار قضاوت اخلاقی قبل از عمل می باشد اساس بحث بسیاری از دوران های تاریخ فلسفهٔ غرب بوده است.
دیدگاه های مذهبی در مورد وجدان، معمولاً آن را به اخلاق ذاتی و فطرت خداجو در همهٔ انسان ها مرتبط می کنند. ویژگی های تشریفاتی، افسانه ای، اعتقادی، حقوقی، نهادی و موارد گوناگون دین ممکن است همراه با تجربه، ملاحظات احساسی، معنوی یا تعمق در مورد منشا به بهره برداری از وجدان انسجام بخشد. دیدگاه های سکولار یا علمی وجدان را به عنوان بخشی از یک فرهنگ(مانند زبان)مورد بررسی قرار داده اند.
استعاره های معمول مورد استفاده برای وجدان شامل "نور درونی" می باشد. وجدان، به عنوان یک مفهوم در قوانین ملی و بین المللی با درک جهان به عنوان یک کل می باشد، تا به اعمال قابل توجه متعددی برای مردم خوب انگیزه شود و موضوع بسیاری از نمونه های برجسته ادبیات، موسیقی و فیلم بوده است.

وجدان در گویش لکی منطقه غرب کشورمان از دو واژه وژ و دان می باشد که وژ به معنای خود و خویشتن است و دان نبز به معنای دانستن میباشد و با ترکیب این دو واژاه وژدان حاصل می شود که به معنای خود دانستن است و در زبان عربی ژ به ج تبدیل شده است


دانشنامه آزاد فارسی

وجدان (conscience)
حس درونیِ اخلاقی برای تشخیص درست از نادرست. زیگموند فروید، روانکاو اتریشی، وجدان را خودِ برتر یا فراخود انسان می دانست. جوزف باتلر، متأله انگلیسی، که برجسته ترین نظریه پرداز زمان خود دربارۀ وجدان اخلاقی بود، ندای وجدان را «چراغ راه خدا» خواند. او معتقد بود وجدان جزئی از طبیعت انسان است که او را به سوی تحکیم اخلاقی نفس خویش هدایت می کند. کانت آلمانی آن را در جنب آسمان پرستاره، بزرگ ترین شگفتی آفرینش می شمارد. منتقدان این نظریه ها ادعا می کنند که وجدان میزان معتبری برای توانایی ترجیح درست بر نادرست و خیر بر شر نیست. با رشد انسان، شخص به صورت طبیعی می آموزد که تصمیم گیری کند و آثار تصمیم هایش را بر دیگران بسنجد. این جاست که وجدان وارد عمل می شود. گروهی بر این باورند که حضور وجدان در گرو تأثیراتی است که شخص در زندگی می پذیرد و به این بستگی دارد که چگونه تربیت شده است؛ به بیانی دیگر، رفتاری است که باید آموخته شود. علمای اسلامی غالباً وجدان را از مراتب نفس آدمی و معادل «نفس لوّامه» دانسته اند که شخص را پس از ارتکاب به کار خلاف ملامت می کند و به این وسیله حافظ حساسیت روح آدمی در برابر کارهای خلاف است. پدیدۀ عذاب وجدان نیز از این افق قابل فهم است. خداوند در قرآن کریم به نفس لوامه سوگند یاد کرده است (سورۀ قیامت، آیۀ ۲) و این نشان دهندۀ اهمیت تربیتی این نیروی درونی در وجود آدمی است.

فرهنگ فارسی ساره

فرجاد


نقل قول ها

وجدان
• «در امور مربوط به وجدان و اعتقاد، قانونِ اکثریّت نمی تواند جایی داشته باشد.» «همهٔ مردم برادرند»، ترجمه:محمود تفضلی، چاپ کمیسون ملّی یونسکو در ایران، ۱۳۴۸، نشر امیرکبیر، ص ۳۰۱ ص ۲۵۵ -> مهاتما گاندی

پیشنهاد کاربران

واژه ایرانی وجدان از واژه اوستایی vī - čina وی=وا چین=چیدن ، ویچین=گزین ) به معنای بازشناختن تشخیص تمیز دادن به دست آمده که wizīdan ( وی چی - ژی دان چون گلدان از ریشه دا همخانواده با اندام و دادن ) شکل دیگر آن در پارسی میانه است.

در گفتار لری ( میانکوه، الوار، دزفول ) وُژدان گفته می شود.

روح پاک خداوندی

لغت وجدان یا وژدان ___هر دو واگویه درست است چرا که تردیس و بدل شدن ژ*به جیم روایی__یت دستورگانی دارد مانند لاژورد و لاجورد. . . . . برگرفته از واژه وئج دئن. . . . . . در چم خود اگاهی های درونی و اساسی� برای همین است که اندرز پارسی وجدان تنها دادگاهی است که نیازمند داتیک ( قاضی ) نیست شکل گرفته است.
ک هو شیراز

وِژدان/ وِجدان صحیح تر است.
منظور بر روی واو بهتر است کسره قرار گیرد

وجدان گویا واژه ای ایرانی است که از دو بخش ساخته شده است وژ به معنی خوو و دان به معنی دانستن و درست آن وژدان است

واژه ی وجدان در پهلوی به شکل اوشتان وجود دارد. پس بنابراین ریشه اش پهلوی ست. وقتی می نویسید برابر پارسی آن آرای درون است اینگونه به چشم می آید که عربی ست. در متون به معنی روح و روان آمده ولی معانی دیگر هم داشت. موجود زنده یا دارای روح را می گفتند اوشتانومند برای نمونه، که همان وجدانمند می شود. در اوستا به شکل اوشتانه آمده.

سپاس


واژه ایرانی وجدان از واژه اوستایی vī - čina - * ( وی=وا چین=چیدن ، ویچین=گزین ) به مانای بازشناختن تشخیص تمیز دادن to discern distinguish به دست آمده که wizīdan* ( وی چی - ژی دان چون گلدان از ریشه دا همخانواده با اندام و دادن ) شکل دیگر آن در پارسی میانه است.
*بنمان!منبع ) :
Different Modes of Rendering Avestan into Pahlavi by David Buyaner


واژه وِج به معنای کنج ؛ گوشه ؛ کنار و یا زاویه می باشد و وِجدان به معنای کنجدان؛ گوشه دان و زاویه سنج باطنی. منظور هم آگاه یا هم دانش درونی و یا قاضی بر اعمال خویش در دادگاه باطنی. کانت فیلسوف آلمانی وجدان را یک آگاهی فطری یا مادر زادی می داند که همیشه فرد را تعقیب و بر اعمال او نظارت میکند. مثلا اگر یک فرد به تنهایی مرتکب یک عمل ناشایست شده باشد و مطمئن باشد که هیچ کسی عمل اورا ندیده است، بازهم وجدان او حاضر است، طوریکه نه میتوان در مقابل دید او پنهان شد و نه میتوان از دست او فرار کرد. این حقیر براین باورم که وجدان بطور کامل فطری نیست بلکه متاثر از محیط خانوادگی و اجتماعی، به این معنا که قابل پرورش می باشد و آنهم به دو سوی ؛ یکی به سوی خوبی ها و دیگری به سمت بدی ها. به عنوان مثال یک دختر بچه نمیتواند بطور فطری یا مادر زادی به خوب و یا بد بودن استفاده از چارقد و روپوش آگاه باشد. خوب و یا بد بودن این عمل را از پدر و مادر و محیط اجتماع یاد می گیرد. طوریکه می دانیم مفاهیم خوب و بد نسبی اند و نه مطلق. یک دختر بچه که در جوامع غربی متولد می شود از خانواده و جامعه یاد میگیرد که چارقد و مو پوش چیز خوبی نیستند و یک دختر بچه در جوامع اسلامی از خانواده و جامعه یاد میگیرد که چارقد و چادر چیز های خوبی اند. در زمینه حجاب میتوان این سوال را طرح کرد : آیا وجدان اخلاقی جوامع غربی درست عمل میکند و در طول خواست و اراده خداوند است یا وجدان اخلاقی جوامع اسلامی ؟ این حقیر معتقدم که خداوند متعال روی لوح فطری وجدان هیچ زنی ننوشته است که قبل از ترک خانه چارقد و مقنعه و چادر را فراموش نکند.

وجدان = Conscious

وجدان، نیروی درونی تشخیص خوب و بد

وجدان ( به انگلیسی: Conscience ) ، قدرت ذهن برای قضاوت اخلاقی ( درستی یا غلطی ) یک واکنش یا رفتار است. انجام واکنشی که موجب به وجود آمدن احساس پشیمانی می شود را عذاب وجدان می نامند. وجدان قابل آموزش است و معمولا بر اساس عقیده و یا دین شخص، فرهنگسازی می شود. به طور معمول، وجدان اغلب به عنوان منجر به احساس پشیمانی هنگامی که شخصی مرتکب عملی می شود که با ارزش های اخلاقی او در تضاد است، توصیف می شود. بنابراین اگر این ارزش های اخلاقی با تغییر عقیده شخص نیز تغییر کند، محور وجدان نیز تغییر می کند و حتی ممکن است مغایرت کلی با ارزش های اخلاقی عقیده قبلی داشته باشد.

روانشناسی
از نظر روانشناسی، وجدان، قدرت ذهن برای تشخیص درست و غلط از ارزش های اخلاقی خود است. بیمار های دارای اختلال شخصیت ضداجتماعی معمولا از عدم وجود ( یا بسیار کم ) وجدان برخوردارند که این موجب می شود آنها نتوانند درست و غلط را تشخیص دهند؛ بنابراین از انجام کارهایی که از دید بقیه ممکن است غیر اخلاقی یا بی وجدانی خوانده شود، عذاب وجدان نخواهند گرفت.

Moral philosophy or values of an individual

Conscience is a cognitive process that elicits emotion and rational associations based on an individual's moral philosophy or value system. Conscience stands in contrast to elicited emotion or thought due to associations based on immediate sensory perceptions and reflexive responses, as in sympathetic central nervous system responses. In common terms, conscience is often described as leading to feelings of remorse when a person commits an act that conflicts with their moral values. The extent to which conscience informs moral judgment before an action and whether such moral judgments are or should be based on reason has occasioned debate through much of modern history between theories of basics in ethic of human life in juxtaposition to the theories of romanticism and other reactionary movements after the end of the Middle Ages


کلمات دیگر: