کلمه جو
صفحه اصلی

ابرام


مترادف ابرام : اصرار، پافشاری، تأکید، مداومت، پیله، لجاجت، استوارسازی، ایستادگی، پایداری، مقاومت

متضاد ابرام : نقض

برابر پارسی : پافشاری، یکدندگی، سمجی، استوار کردن، پافشاری کردن

فارسی به انگلیسی

importunity, insistence, persistence, confirmation, urgency, insisting

insisting, importunity, confirmation


importunity, insistence, persistence, urgency


فارسی به عربی

اهمیة

فرهنگ اسم ها

اسم: آبرام (پسر) (عبری) (تلفظ: abram) (فارسی: آبرام) (انگلیسی: abram)
معنی: ابراهیم، پدر جماعت بسیار یا پدر عالی مقام، نام یکی از پیامبران بزرگ ملقب به خلیل الله، نام سوره ای در قرآن کریم

مترادف و متضاد

استوارسازی، ایستادگی، پایداری، مقاومت


persistence (اسم)
ایستادگی، دوام، ابرام، ماندگاری، اصرار، پافشاری، سماجت، مقاومت

confirmation (اسم)
تاکید، تصدیق، تایید، شهادت، تثبیت، ابرام، استقرار

request (اسم)
درخواست، طلب، خواهش، خواست، ابرام، تقاضا

importunity (اسم)
ابرام، اصرار

persistency (اسم)
دوام، ابرام، اصرار، پافشاری، سماجت

اصرار، پافشاری، تاکید، مداومت ≠ نقض


پیله، لجاجت


۱. اصرار، پافشاری، تاکید، مداومت
۲. پیله، لجاجت
۳. استوارسازی، ایستادگی، پایداری، مقاومت ≠ نقض


فرهنگ فارسی

استوارکردن، اصرارکردن، به ستوه آوردن، پافشاری کردن درامری
( مصدر ) ۱ - استوار کردن کار محکم کردن مقابل نقض . ۲ - بستوه آوردن تنگ آوردن بجان آوردن گران کردن ملول کردن درد سر دادن . ۳ - شکوفه بر آوردن . ۴ - سخت تافتن ریسمان و جامه را ریسمان و رسن دو تا تافتن .
کمزنان آنانکه از بخل قمار نکنند

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . )۱ - استوار کردن ، محکم کردن کار . ۲ - پافشاری کردن ، اصرار کردن . ۳ - به ستوه درآوردن . ۴ - شکوفه برآوردن .

لغت نامه دهخدا

ابرام . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بَرَم . کمزنان . آنان که از بخل قمار نکنند.


( آبرام ) آبرام. ( اِخ ) رجوع به ابراهیم شود.
ابرام. [ اَ ] ( اِخ ) ( به معنی پدر عالی ) برحسب روایات یهود نام اوّلی حضرت ابراهیم بوده و سپس به ابراهام موسوم شد یعنی پدر جماعت بسیار.

ابرام. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ بَرَم. کمزنان. آنان که از بخل قمار نکنند.

ابرام. [ اِ ] ( ع مص ) سخت بتافتن. ( زوزنی ). رَسن دوتا تافتن. جامه به ریسمان دوتا بافتن. || استوار کردن. کار محکم کردن. || بستوه آوردن. سُته کردن. تنگ آوردن. بجان آوردن. || گران کردن. || سختی. || ملول کردن. گرانی کردن. دردسر دادن :
ای بتو دل گشته خرم قوی
سخت قوی پشتی دارم بتو
تا بضرورت نرسد کار من
واﷲ کابرام نیارم بتو.
مسعودسعد.
|| شکوفه برآوردن. || مقابل نقض.
- ابرام کردن حکمی ؛ مقابل نقض کردن آن.
- محکمه نقض و ابرام ؛ محکمه تمیز.
و در فارسی با آوردن و کردن صرف شود.

ابرام . [ اَ ] (اِخ ) (به معنی پدر عالی ) برحسب روایات یهود نام اوّلی حضرت ابراهیم بوده و سپس به ابراهام موسوم شد یعنی پدر جماعت بسیار.


ابرام . [ اِ ] (ع مص ) سخت بتافتن . (زوزنی ). رَسن دوتا تافتن . جامه به ریسمان دوتا بافتن . || استوار کردن . کار محکم کردن . || بستوه آوردن . سُته کردن . تنگ آوردن . بجان آوردن . || گران کردن . || سختی . || ملول کردن . گرانی کردن . دردسر دادن :
ای بتو دل گشته خرم قوی
سخت قوی پشتی دارم بتو
تا بضرورت نرسد کار من
واﷲ کابرام نیارم بتو.

مسعودسعد.


|| شکوفه برآوردن . || مقابل نقض .
- ابرام کردن حکمی ؛ مقابل نقض کردن آن .
- محکمه ٔ نقض و ابرام ؛ محکمه ٔ تمیز.
و در فارسی با آوردن و کردن صرف شود.

فرهنگ عمید

۱. اصرار کردن، پافشاری کردن در امری.
۲. (حقوق ) تٲیید حکم یک دادگاه در دادگاه بالاتر یا هم ارزش.
۳. [قدیمی] استوار کردن، استواری.
۴. [قدیمی] به ستوه آوردن.
۵. [قدیمی] تٲیید کردن.

فرهنگ فارسی ساره

پافشاری، پافشاری کردن، استوار کردن


پیشنهاد کاربران

اصرار ، پافشاری

اصرار داشتن ، پافشاری در کاری

در زبان لری بختیاری اسم
ابراهیم به صورت زیر بیان می شود

ابرام. برام. براهیم. بریم

ایول به این اسم ناناز و باشکوه که از سر تا پاش بزرگی و قدرت می باره به نظر ما یکی از بهترینهاست. . .

تایید کردن

دلزدگی

( از لذات دنیا با چندان وخامت، عاقبت ابرام نمی باشد. )

کلیه و دمنه

مستحکم کردن

درحقوق به معنی تاییدواستحکام بخشیدن به حکم
درعامه به معنی اصرار ، تاکید وپافشاری کردن در امری


کلمات دیگر: