مترادف ابتیاع : بیع، خرید، سودا، شراء، فروش، معامله
ابتیاع
مترادف ابتیاع : بیع، خرید، سودا، شراء، فروش، معامله
فارسی به انگلیسی
purchase, procuring, purchasing, buying
فارسی به عربی
صفقة
مترادف و متضاد
بیع، خرید، سودا، شراء، فروش، معامله
خرید، خریداری، ابتیاع
خرید، خریداری، ابتیاع، در امد سالیانه زمین
فرهنگ فارسی
خریداری
خریدن، خریداری کردن، خریداری
۱ - ( مصدر ) خریدن . ۲ - باز خریدن . ۳ - ( اسم ) خریداری خرید . ۴ - فروش فروخت .
۱ - ( مصدر ) خریدن . ۲ - باز خریدن . ۳ - ( اسم ) خریداری خرید . ۴ - فروش فروخت .
جملات نمونه
ابتیاع یک پیراهن نو
the purchase of a new dress
ابتیاع کردن، ابتیاع نمودن
to buy, to purchase
رفتم که ابتیاع نمایم برنج و چوب
i went to buy rice and wood
خانهای که پارسال ابتیاع کردید
the house which you bought last year
فرهنگ معین
( اِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) خریدن . ۲ - (اِمص . ) خریداری ، خرید. ۳ - فروش .
لغت نامه دهخدا
ابتیاع. [ اِ ] ( ع مص ) خریدن. خریداری. خرید. بازخریدن. || فروش. فروخت.
فرهنگ عمید
خریدن، خریداری کردن، خریداری.
دانشنامه عمومی
ابتیاع
جدول کلمات
خرید
پیشنهاد کاربران
مهیا کردن
[ابتیاع]:
《مصدر رایج》 : تهیه کردن ، مهیّا ساختن، خریدن ، کسب کردن، به دست آوردن ،
《تجارت/بازرگانی/business starting up》فرایندِ : پیدا کردن، انتخاب، سفارش محصول و نهایتاً پرداختِ هزینه و دریافت کالا توسط خریدار یا دریافت کننده خدمات ( چه فیزیکی/مادی، چه روحانی/معنوی ، بهداشتی/درمانی و . . . )
☆نکته: فرایند فوق الذّکر ، از معیارهای سنجش اصلی در میزان موفقیت یک ارائه دهنده خدمات
《مصدر رایج》 : تهیه کردن ، مهیّا ساختن، خریدن ، کسب کردن، به دست آوردن ،
《تجارت/بازرگانی/business starting up》فرایندِ : پیدا کردن، انتخاب، سفارش محصول و نهایتاً پرداختِ هزینه و دریافت کالا توسط خریدار یا دریافت کننده خدمات ( چه فیزیکی/مادی، چه روحانی/معنوی ، بهداشتی/درمانی و . . . )
☆نکته: فرایند فوق الذّکر ، از معیارهای سنجش اصلی در میزان موفقیت یک ارائه دهنده خدمات
خریداری. . . . درامد. . .
کلمات دیگر: