چوخا. ( اِ ) جامه ای است پشمین. ( شرفنامه منیری ). جامه واری که از پشم بافته باشند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). جامه پشمین کوتاه که نوعی از لباس فقراست وترکی است. ( غیاث اللغات ). جامه پشمین که در تبرستان بافند و بپوشند و آن را چوخه نیز گویند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). چوخه. پارچه بی کرکی که از پشم بافته میشود و در مازندران بسیار بافته میشود. ( فرهنگ نظام ).قسمی جامه پشمین خشن که از مازندران آرند و به روی دیگر جامه ها پوشند و به روزگار ما هنوز معمول است ودر عربی آن را جوخ گویند. ( قطر المحیط ) ( یادداشت مؤلف ). استی. چوقه ( نیم تنه قفقازی ). گیلکی چوخه ( نیم تنه پشمین بی دوخت و بدون آستین که بیشتر گله بانان و ساربانان پوشند ). در ترکی «چوغا» ( جامه پوستین )،معرب آن «جوخ ». ( حاشیه برهان چ معین ). جامه پشمی خشن که چوپانان و برزیگران پوشند. ( فرهنگ فارسی معین ). || جامه ای که نصاری پوشند. ( برهان ). جامه پشمین که راهبان در کلیسا می پوشیده اند. ( آنندراج ). نوعی از جامه نصاری. ( ناظم الاطباء ) :
مرا بینند در سوراخ غاری
شده مولوزن و پوشیده چوخا.
خاقانی.
|| نوعی از پوشش کوتاه که بهند جوکیانش پوشند و آن را کفتها گویند. ( شرفنامه منیری ). || عبا. ( یادداشت مؤلف ).