برابر پارسی : چکیده
مقطر
برابر پارسی : چکیده
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
قطره قطره چکانیده شده، تقطیرشده، چکیده
( اسم ) ۱ - قطره قطره چکانیده : [ بانگشت بنمایم ار دو رخانت همی باده ز انگشتم آید مقطر . ] (منصور منطقی . برگزیده شعر . ج ۱.چا.۲ ) ۵۲:۱ - تقطیرشده
بوی سوز . مقطره .
( اسم ) ۱ - قطره قطره چکانیده : [ بانگشت بنمایم ار دو رخانت همی باده ز انگشتم آید مقطر . ] (منصور منطقی . برگزیده شعر . ج ۱.چا.۲ ) ۵۲:۱ - تقطیرشده
بوی سوز . مقطره .
فرهنگ معین
(مُ قَ طَّ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) قطره قطره ، چکانیده . ۲ - (ص . ) تقطیر شده .
لغت نامه دهخدا
مقطر. [ م ُ ق َطْ طَ ] ( ع ص ) قطره قطره چکانیده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). قطره قطره چکیده و قطره قطره چکانیده. ( ناظم الاطباء ) :
پر فایده و نعمت چون ابر به نوروز
کز کوه فرود آید چون مشک مقطر.
کز خاک سیه زاید و از آب مقطر.
منقط زبس قطره های مقطر.
به انگشت بنمایم از دو رخانت
همی باده ز انگشتم آید مقطر .
اگر ندیدی بر هم مقطر آتش و آب.
مقطر. [ م ِ طَ ] ( ع اِ ) بوی سوز. مِقْطَرة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مجمرة. ج ، مقاطر. ( از اقرب الموارد ).
پر فایده و نعمت چون ابر به نوروز
کز کوه فرود آید چون مشک مقطر.
ناصرخسرو.
بالنده بی دانش مانند نباتی کز خاک سیه زاید و از آب مقطر.
ناصرخسرو.
ببین چون ره صید مجروح را هم منقط زبس قطره های مقطر.
عمعق ( دیوان چ نفیسی ص 143 ).
|| تقطیرشده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : آب که دفلی در وی روید بد و زیانکار است آن را مقطر باید کرد و با شیرینی باید خورد. ( خوارزمشاهی ).به انگشت بنمایم از دو رخانت
همی باده ز انگشتم آید مقطر .
منطقی رازی.
ببین تو اینک بر لاله قطره باران اگر ندیدی بر هم مقطر آتش و آب.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 36 ).
- آب مقطر ؛ آبی که در قرع و انبیق تقطیر شده باشد. ( ناظم الاطباء ). آبی که با قرع و انبیق جوشانده و تقطیر کرده باشند و آن در داروسازی بکار می رود. آبی که بوسیله حرارت تبخیر شده و پس از تبخیر شدن دوباره بر اثر برودت به صورت آب درآید . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).مقطر. [ م ِ طَ ] ( ع اِ ) بوی سوز. مِقْطَرة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مجمرة. ج ، مقاطر. ( از اقرب الموارد ).
مقطر. [ م ِ طَ ] (ع اِ) بوی سوز. مِقْطَرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مجمرة. ج ، مقاطر. (از اقرب الموارد).
مقطر. [ م ُ ق َطْ طَ ] (ع ص ) قطره قطره چکانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). قطره قطره چکیده و قطره قطره چکانیده . (ناظم الاطباء) :
پر فایده و نعمت چون ابر به نوروز
کز کوه فرود آید چون مشک مقطر.
بالنده ٔ بی دانش مانند نباتی
کز خاک سیه زاید و از آب مقطر.
ببین چون ره صید مجروح را هم
منقط زبس قطره های مقطر.
|| تقطیرشده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آب که دفلی در وی روید بد و زیانکار است آن را مقطر باید کرد و با شیرینی باید خورد. (خوارزمشاهی ).
به انگشت بنمایم از دو رخانت
همی باده ز انگشتم آید مقطر .
ببین تو اینک بر لاله قطره ٔ باران
اگر ندیدی بر هم مقطر آتش و آب .
- آب مقطر ؛ آبی که در قرع و انبیق تقطیر شده باشد. (ناظم الاطباء). آبی که با قرع و انبیق جوشانده و تقطیر کرده باشند و آن در داروسازی بکار می رود. آبی که بوسیله ٔ حرارت تبخیر شده و پس از تبخیر شدن دوباره بر اثر برودت به صورت آب درآید . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
پر فایده و نعمت چون ابر به نوروز
کز کوه فرود آید چون مشک مقطر.
ناصرخسرو.
بالنده ٔ بی دانش مانند نباتی
کز خاک سیه زاید و از آب مقطر.
ناصرخسرو.
ببین چون ره صید مجروح را هم
منقط زبس قطره های مقطر.
عمعق (دیوان چ نفیسی ص 143).
|| تقطیرشده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آب که دفلی در وی روید بد و زیانکار است آن را مقطر باید کرد و با شیرینی باید خورد. (خوارزمشاهی ).
به انگشت بنمایم از دو رخانت
همی باده ز انگشتم آید مقطر .
منطقی رازی .
ببین تو اینک بر لاله قطره ٔ باران
اگر ندیدی بر هم مقطر آتش و آب .
سنائی (دیوان چ مصفا ص 36).
- آب مقطر ؛ آبی که در قرع و انبیق تقطیر شده باشد. (ناظم الاطباء). آبی که با قرع و انبیق جوشانده و تقطیر کرده باشند و آن در داروسازی بکار می رود. آبی که بوسیله ٔ حرارت تبخیر شده و پس از تبخیر شدن دوباره بر اثر برودت به صورت آب درآید . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
فرهنگ عمید
۱. (شیمی ) تقطیر شده.
۲. [قدیمی] قطره قطره چکیده.
۲. [قدیمی] قطره قطره چکیده.
پیشنهاد کاربران
چکانده
ببینید برای بهتر شدنتون میگم سرچ ما درست ولی جواب شما نه من خیلی ناراحتم کخه سایت هاتون انقدر مزخرف قصد توحین ندارم منو ببخشید دارپم نظرمو میگم
کلمات دیگر: