(اسم ) چرک زخم ریم : ( کس چوچاهی است پرزخون وهبر مردم ازوی چه کاریابد وفر? ) ) ( پوربهای جامی )
بریده بریده و قطع شده
هبر. [ ] (اِخ ) از طسوج خوزان . (تاریخ قم ص 115).
هبر. [ ] (اِخ ) از دیه های ساوه . (تاریخ قم ص 140).
هبر. [ هََ ] (ع ص ، اِ) هموار و پست از زمین . (منتهی الارب ). زمین هموار و پست . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). زمین پست هموار که گردش بلند باشد. (معجم متن اللغة). || ریگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، هبور، هُبر. (اقرب الموارد). || (ص ) ضرب هبر؛ ضرب دردناک یا ضربی که پاره ای از گوشت را ببرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). در حدیث است : «انظروا شزراً و اضربوا هبراً» و معجم متن اللغة افزوده است : ضرب هبر؛ ضربی که قطعه ای از گوشت را بیندازد. و چنین است ضربة هبر.
هبر. [ هََ ] (ع مص ) بریدن گوشت به پاره های کلان . (ناظم الاطباء). کلان پاره بریدن گوشت را. (منتهی الارب . || بریدن گوشت . (معجم متن اللغة). || قطع کردن ، گفته میشود: هبره بالسیف ؛قطع کرد آن را به شمشیر. (معجم متن اللغة). || در اصطلاح قرائت ، وقف کردن بر سر آیة و آن مکروه است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
هبر. [ هََ ب َ ] (ع مص ) بسیارگوشت گردیدن و فربه شدن شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد).
هبر. [ هََ ب ِ ] (ع ص ) جمل هبر؛ شتر بسیارگوشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتر بسیارگوشت . (اقرب الموارد). بعیر هبر وبر؛ شتر پرگوشت پشمناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || ضرب هبر؛ ضربی که پاره ای از گوشت را ببرد. هبیر. هابر. (معجم متن اللغة).
سنائی غزنوی .
پوربهای جامی (از جهانگیری ).
هبر. [ هَِ ب ِرر ] (ع ص ) بریده . (منتهی الارب ). بریده و قطعشده . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). قطعشده به وسیله ٔ هبر. (معجم متن اللغة). صاغانی گوید: اسم است از هبر به معنی قطع. (معجم متن اللغة).
هبر. [ هَُ ] (ع اِ) آنچه از کتان بیفتد بشانه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آنچه از کتان در شانه کردن بیفتد. (ناظم الاطباء). || خسته ٔ انگور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دانه ٔ انگور. هسته ٔ انگور. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). هبرة.
هبر. [ هَُ ] (ع اِ) ج ِ هَبر. (اقرب الموارد). رجوع به هَبر شود.
هبر. [ هَُ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ هبیر. رجوع به هبیر شود.