کلمه جو
صفحه اصلی

برذعه

فرهنگ فارسی

بردع نام شهری است .

لغت نامه دهخدا

برذعة. [ ب َ ذَ ع َ ] (اِخ ) بردع . نام شهری است . (آنندراج ) (معجم البلدان ). رجوع به بردع و بردعة شود.


( برذعة ) برذعة. [ ب َ ذَ ع َ ] ( ع اِ ) بردعة. ( منتهی الارب ). ج ، براذع. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ). و رجوع به بردعة شود. || زمینی که نه بسیار سخت و نه بسیار نرم باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || پالان خر. ( غیاث اللغات از شروح نصاب ). گلیم سطبری که در زیر پالان بر پشت ستور نهند. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به بردعة شود.

برذعة. [ ب َ ذَ ع َ ] ( اِخ ) بردع. نام شهری است. ( آنندراج ) ( معجم البلدان ). رجوع به بردع و بردعة شود.

برذعة. [ ب َ ذَ ع َ ] (ع اِ) بردعة. (منتهی الارب ). ج ، براذع . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). و رجوع به بردعة شود. || زمینی که نه بسیار سخت و نه بسیار نرم باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پالان خر. (غیاث اللغات از شروح نصاب ). گلیم سطبری که در زیر پالان بر پشت ستور نهند. (از اقرب الموارد). و رجوع به بردعة شود.


دانشنامه آزاد فارسی

بَرذَعه (Bardhaa)
(یا: بردعه، نام کنونی: باردا) شهری قدیمی در مرکز جمهوری آذربایجان، بر کرانۀ رودخانۀ ترتر از شاخه های رود کورا، در فاصلۀ ۲۶۰کیلومتری غرب باکو. کشت پنبه و تولید ابریشم و مواد لبنی در این ناحیه رواج دارد. برذعه در قرون اول اسلامی از شهرهای معتبر و پایتخت اران، و به قولی دارالملک آذربایجان بود. پس از پیدایش ولایت قراباغ، درشمار توابع آن درآمد. به نظر برخی جغرافیانویسان مسلمان، این شهر از ساخته های قباد اول ساسانی است. سلمان بن ربیعۀ باهلی در خلافت عثمان بن عفان آن را تصرف کرد. در ۳۳۲ق/۹۴۳م به تصرف روس ها درآمد. به نوشتۀ ابن حوقل، برذعه به سبب مجاورت با گرجیان و حملات پیاپی آنان دچار اختلال شد و رفته رفته از رونق افتاد. باغستان های بزرگ اندراب در حومۀ برذعه، از مراکز بزرگ تولید میوه بود. فندق، انجیر، شاه بلوط، ماهی شور و ابریشم برذعه در گذشته شهرت بسیار داشت.


کلمات دیگر: