معلول کردن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
بیمار کردن سست و ناتوان کردن
لغت نامه دهخدا
معلول کردن. [ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بیمار کردن.سست و ناتوان کردن. معیوب و ناقص کردن :
مجذوم چون ترنج است ابرص چو سیب دشمن
کش جوهر حسامت معلول کرده جوهر.
مجذوم چون ترنج است ابرص چو سیب دشمن
کش جوهر حسامت معلول کرده جوهر.
خاقانی.
کلمات دیگر: