کلمه جو
صفحه اصلی

معلومیت

فرهنگ فارسی

ماخوذ از تازی چگونگی دانا بودن و اطلاع داشتن .

لغت نامه دهخدا

معلومیت. [ م َ می ی َ ] ( از ع ، مص جعلی ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، چگونگی دانا بودن و اطلاع داشتن. ( ناظم الاطباء ).

معلومیة. [ م َ می ی َ ] ( اِخ ) گروهی از خوارج عجارده که در اصول عقاید با فرقه حازمیه یکسانند جز آنکه این گروه گویند که مؤمن کسی است که خدای تعالی را به جمیع اسماء و صفاتش بشناسد و چنانچه برخلاف این باشد او را مؤمن نگویند بلکه باید چنین کسی را جاهل نامید و گویند افعال بندگان مخلوق آفریدگار جهان است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). فرقه ای از خوارج عجارده اند و نزد آنان مؤمن کسی است که خدای را با تمام صفات شناسد. ( فرهنگ علوم نقلی سجادی ).

معلومیت . [ م َ می ی َ ] (از ع ، مص جعلی ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، چگونگی دانا بودن و اطلاع داشتن . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: