ظاهرا بریانی که بر تنور یا تنوره می آویخته اند تا سرخ شود .
معلق بریان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
معلق بریان. [ م ُ ع َل ْ ل َ ب ِ ] ( اِ مرکب ) ظاهراً بریانی که بر تنور یا تنوره می آویخته اند تاسرخ شود. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
دلم تنوره و عشق آتش و فراق تو داغ
جگر معلق بریان و سل پوده کباب.
دلم تنوره و عشق آتش و فراق تو داغ
جگر معلق بریان و سل پوده کباب.
طیان ( یادداشت ایضاً ).
کلمات دیگر: