کلمه جو
صفحه اصلی

معموره

فارسی به انگلیسی

inhabited or populous place

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) مونث معمور : [ در مقصوره معموره انبوهی دیدم پرسیدم که این اجتماع از بهر چیست . ] ( مقامات حمیدی . چا. شمیم . ۲ - جای آبادان ناحیه آباد : گرچه صد معموره خوش یافتم هم مخالف هم مشوش یافتم ( منطق الطیر. چا. دکتر مشکور ..۶۴ )
نام شهر مصیصه است و این شهر را از برای آن چنین خواندند که به دست دشمن خراب شد و منصور آن را دوباره آباد ساخت و بارویی بر گرداگرد آن کشید و مسجدی بنا کرد .

لغت نامه دهخدا

( معمورة ) معمورة. [ م َ رَ ] ( ع ص ) معموره. و رجوع به معموره شود.

معمورة. [ م َ رَ ] ( اِخ ) نام شهر مصیصه است و این شهر را از برای آن چنین خواندند که به دست دشمن خراب شد و منصور آن را دوباره آباد ساخت و بارویی بر گرداگرد آن کشید و مسجدی بنا کرد. ( از معجم البلدان ). نام دیگر شهر مصیصه است. این شهر پس از آن که بر اثر جنگ و زلزله خراب شد به سال 140 هَ. ق. به دستور ابوجعفر منصور دوباره آباد گردید و به معموره مشهور شد. ( از قاموس الاعلام ترکی ).
معموره. [ م َ رَ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث معمور. آباد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). معمورة. آبادان : در مقصوره معموره انبوهی دیدم پرسیدم که این اجتماع از بهر چیست. ( مقامات حمیدی چ شمیم ص 11 ).
- معموره ارض ؛ آبادانی جهان. ( حدود العالم ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). آن ربع زمین که بر مهب شمال است. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ، یادداشت ایضاً ). آن قسمت از زمین که مسکون و آبادان است.
|| پر و آکنده از زر و سیم و نقود و جواهر : و اموال معاملات بستد و به خزانه معموره مستظهر گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 313 ). || جای آباد. محل آبادان. ناحیه آباد :
گرچه صد معموره خوش یافتم
هم مخالف هم مشوش یافتم.
عطار ( منطق الطیر چ مشکور ص 64 ).
بر خرابی صبر کن کز انقلاب روزگار
دشتها معموره و معموره ها صحرا شود.
صائب.

معموره . [ م َ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث معمور. آباد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معمورة. آبادان : در مقصوره ٔ معموره انبوهی دیدم پرسیدم که این اجتماع از بهر چیست . (مقامات حمیدی چ شمیم ص 11).
- معموره ٔ ارض ؛ آبادانی جهان . (حدود العالم ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آن ربع زمین که بر مهب شمال است . (مفاتیح العلوم خوارزمی ، یادداشت ایضاً). آن قسمت از زمین که مسکون و آبادان است .
|| پر و آکنده از زر و سیم و نقود و جواهر : و اموال معاملات بستد و به خزانه ٔ معموره مستظهر گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 313). || جای آباد. محل آبادان . ناحیه ٔ آباد :
گرچه صد معموره ٔ خوش یافتم
هم مخالف هم مشوش یافتم .

عطار (منطق الطیر چ مشکور ص 64).


بر خرابی صبر کن کز انقلاب روزگار
دشتها معموره و معموره ها صحرا شود.

صائب .



معمورة. [ م َ رَ ] (اِخ ) نام شهر مصیصه است و این شهر را از برای آن چنین خواندند که به دست دشمن خراب شد و منصور آن را دوباره آباد ساخت و بارویی بر گرداگرد آن کشید و مسجدی بنا کرد. (از معجم البلدان ). نام دیگر شهر مصیصه است . این شهر پس از آن که بر اثر جنگ و زلزله خراب شد به سال 140 هَ . ق . به دستور ابوجعفر منصور دوباره آباد گردید و به معموره مشهور شد. (از قاموس الاعلام ترکی ).


معمورة. [ م َ رَ ] (ع ص ) معموره . و رجوع به معموره شود.


دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۱°۵۳′۲۴″ شمالی ۵۱°۹′۱۶″ شرقی / ۳۱٫۸۹۰۰۰°شمالی ۵۱٫۱۵۴۴۴°شرقی / 31.89000; 51.15444
معموره، روستایی است از توابع بخش گندمان شهرستان بروجن در استان چهارمحال و بختیاری ایران.
این روستا در دهستان گندمان قرار داشته و براساس آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفته، جمعیت آن ۵۷۷ نفر (۱۳۹خانوار) بوده است.


کلمات دیگر: