کلمه جو
صفحه اصلی

جاله

فارسی به انگلیسی

raft


فرهنگ فارسی

چندتکه چوب وتخته که به خیک های بادکرده ببندندو، بر آن بنشینندواز آن عبورکنند
( اسم ) قطعاتی از چوب و تخته که بمشک های پر باد بندند و در آب اندازند وروی آن نشسته از آب عبور کند.
دهی در سیستان

فرهنگ معین

(لِ یا لَ ) (اِ. ) قطعاتی از چوب و تخته که به مشک های پر باد بندند و در آب اندازند و روی آن نشسته از آب عبور کند.

لغت نامه دهخدا

جاله. [ ل ْ ل َ ] ( ع ص ) قوم از خانمان رفته. ( منتهی الارب ). جماعتی که از خانمان و وطن کوچ کرده باشند. ( اقرب الموارد ). جلای وطن کنندگان. || معرب لاتینی ، گال مازو، مازون ، مازی ، عفص. ( فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی ).

جاله. [ ل َ ] ( اِ ) چیزی باشد که از چوب و علف برهم بندند و چند مشک پرباد بر آن نصب کنند و برآن نشسته از آبهای عمیق بگذرند. ( برهان ). کلک در دزفولی . ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). چند پوست گاو پرباد که بر آن چوب و علف برهم بندند و برآن نشسته از آبهای ژرف بگذرند. و بعضی گفته اند چوبی چند که بر یکدیگر بندند و مشکی چند پرباد کرده بر زیر آن تعبیه کنند. ( فرهنگ رشیدی ) :
جز جاله فضل ای برادر
از بهر جهالتت گذر نیست.
دبولی ( از آنندراج ).
|| ژاله. ( انجمن آرای ناصری ) ( فرهنگ رشیدی ).

جاله. [ ل َ ] ( اِخ ) دهی است در سیستان.صاحب مرآت البلدان آرد: جدید الاحداث است و سکنه ندارد و در سیستان قرار دارد. ( مرآت البلدان ج 4 ص 84 ).

جاله . [ ل ْ ل َ ] (ع ص ) قوم از خانمان رفته . (منتهی الارب ). جماعتی که از خانمان و وطن کوچ کرده باشند. (اقرب الموارد). جلای وطن کنندگان . || معرب لاتینی ، گال مازو، مازون ، مازی ، عفص . (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی ).


جاله . [ ل َ ] (اِ) چیزی باشد که از چوب و علف برهم بندند و چند مشک پرباد بر آن نصب کنند و برآن نشسته از آبهای عمیق بگذرند. (برهان ). کلک در دزفولی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چند پوست گاو پرباد که بر آن چوب و علف برهم بندند و برآن نشسته از آبهای ژرف بگذرند. و بعضی گفته اند چوبی چند که بر یکدیگر بندند و مشکی چند پرباد کرده بر زیر آن تعبیه کنند. (فرهنگ رشیدی ) :
جز جاله ٔ فضل ای برادر
از بهر جهالتت گذر نیست .

دبولی (از آنندراج ).


|| ژاله . (انجمن آرای ناصری ) (فرهنگ رشیدی ).

جاله . [ ل َ ] (اِخ ) دهی است در سیستان .صاحب مرآت البلدان آرد: جدید الاحداث است و سکنه ندارد و در سیستان قرار دارد. (مرآت البلدان ج 4 ص 84).


فرهنگ عمید

خیک های بادکرده ای که چند تکه چوب و تخته به آن ببندند و برای عبور از آب بر آن بنشینند.

گویش مازنی

/jaale/ ریز خرد ریز ریز شده

ریز خرد ریز ریز شده


پیشنهاد کاربران

تگرگ . . بارشی تگرگ مانند که از آسمان نازل میشود

در لهجه های خراسانی جاله یا جَلَه همان ژاله و تگرگ است، در خراسان تگرگ نگویند و همواره جاله گویند، فعلهای جاله باریدن و جاله آمدن و جاله کردن نیز بسیار رواگمند اند، در پارسی رسمی جاله تکه چوبهایی است که به همدیگر می بنندچه با خیکهای بادکرده چه بی اشان و برای گذشتن از رودی یا آبراهی بکار برند، ژاله همان تگرگ است.


کلمات دیگر: