کلمه جو
صفحه اصلی

جاور

عربی به فارسی

پيوستن , متصل کردن , وصلت دادن , مجاور بودن(به) , پيوسته بودن(به) , افزودن , متصل شدن


فرهنگ فارسی

صاحب جاومکان، حال وچگونگی
حال

لغت نامه دهخدا

جاور. [ ] ( اِخ ) قریه ای است از قرای زنجان رود خمسه خالصه وتیول مظفرالملک میباشد. هوایش گرمسیر و محصولش هم دیمی و هم آبی از رودخانه زنجان رود مشروب میشود. صیفی کاری هم در آن مینمایند. ( مرآت البلدان ج 4 ص 131 ).

جاور. [ وَ ] ( اِ ) بمعنی حال باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). ( انجمن آرا ). چنانکه اگر گویند: «چه جاور داری ؟» مراد آن باشد که چه حال داری ؟. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || بمعنی خداوند جا و مکان نیز آمده است. ( آنندراج )( انجمن آرا ). جمع جاوران. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).

جاور. [ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای زنجان رود خمسه خالصه وتیول مظفرالملک میباشد. هوایش گرمسیر و محصولش هم دیمی و هم آبی از رودخانه ٔ زنجان رود مشروب میشود. صیفی کاری هم در آن مینمایند. (مرآت البلدان ج 4 ص 131).


جاور. [ وَ ] (اِ) بمعنی حال باشد. (برهان ) (آنندراج ). (انجمن آرا). چنانکه اگر گویند: «چه جاور داری ؟» مراد آن باشد که چه حال داری ؟. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). || بمعنی خداوند جا و مکان نیز آمده است . (آنندراج )(انجمن آرا). جمع جاوران . (آنندراج ) (انجمن آرا).


گویش مازنی

/jaaver/ زورگو - از دو واژه ی جا به معنی جان و ور به معنی گیرنده استگیرنده ی جان

۱زورگو ۲از دو واژه ی جا به معنی جان و ور به معنی گیرنده استگیرنده ...


پیشنهاد کاربران

جاور به چم مقام و جایگاه و حالت و وضعیت میباشد و پارسی هست


کلمات دیگر: