کلمه جو
صفحه اصلی

جازی

فرهنگ فارسی

نام اسبی است

لغت نامه دهخدا

جازی. ( ع ص ) نعت فاعلی ازجزاء. کافی. بسنده : هذا رجل جازیک من رجل ؛ ای حسبک.( منتهی الارب ). جازیک من رجل ؛ یعنی مردی است کافی.

جازی. ( اِخ ) نام اسبی است. ( منتهی الارب ).

جازی. ( ص نسبی )منسوب به جاز. صاحب الانساب آرد: نسبتی است به شهری که آن را یزد نامند و از کوره های اصطخر باشد و شاید این نسبت به جاب برخلاف قیاس بود. ( الانساب سمعانی ).

جازی . (اِخ ) نام اسبی است . (منتهی الارب ).


جازی . (ص نسبی )منسوب به جاز. صاحب الانساب آرد: نسبتی است به شهری که آن را یزد نامند و از کوره های اصطخر باشد و شاید این نسبت به جاب برخلاف قیاس بود. (الانساب سمعانی ).


جازی . (ع ص ) نعت فاعلی ازجزاء. کافی . بسنده : هذا رجل جازیک من رجل ؛ ای حسبک .(منتهی الارب ). جازیک من رجل ؛ یعنی مردی است کافی .


گویش مازنی

/jaazi/ جهیزیه ی عروس

جهیزیه ی عروس



کلمات دیگر: