کلمه جو
صفحه اصلی

یوح

فرهنگ فارسی

یوحی آفتاب

لغت نامه دهخدا

یوح. ( ع اِ ) یوحی. آفتاب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( دهار ) ( از مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ). یوح آفتاب است و بوح مصحف آن ، و بوح فقط به معنی نفس است و لاغیر. ( از نشوءاللغة ص 28 ). بوح. یوحی.خورشید. خور. مهر. هور. شارق. شمس. ذکاء. بیضاء. شرق. ذکا. ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به آفتاب شود.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَمْ یُوحَ: وحی نشده و نمی شود
ریشه کلمه:
وحی (۷۸ بار)


کلمات دیگر: