کلمه جو
صفحه اصلی

ابن خمیس

فرهنگ فارسی

از مردم طلیطله او در هندسه و نجوم و طب ماهر و استاد بود

لغت نامه دهخدا

ابن خمیس. [ اِ ن ُ خ َ ] ( اِخ ) تاج الاسلام مجدالدین ابوعبداﷲ حسن بن نصربن محمد. فقیه شافعی. از مردم موصل. او راست : کتاب مناقب الابرار. مناسک الحج. مرج الموضح. منهج التوحید. وفات 552 هَ.ق.

ابن خمیس. [ اِ ن ُ خ َ ] ( اِخ ) ابوعبداﷲ محمد. شاعر و ادیب تلمسانی. او در غرناطه تدریس میکرده و به سال 708 هَ.ق. در همان شهر کشته شده است.

ابن خمیس. [ اِ ن ُ خ َ ] ( اِخ ) ابوجعفر احمد. از مردم طلیطله . او در هندسه و نجوم و طب ماهر و استاد بوده است.

ابن خمیس . [ اِ ن ُ خ َ ] (اِخ ) ابوجعفر احمد. از مردم طلیطله . او در هندسه و نجوم و طب ماهر و استاد بوده است .


ابن خمیس . [ اِ ن ُ خ َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمد. شاعر و ادیب تلمسانی . او در غرناطه تدریس میکرده و به سال 708 هَ .ق . در همان شهر کشته شده است .


ابن خمیس . [ اِ ن ُ خ َ ] (اِخ ) تاج الاسلام مجدالدین ابوعبداﷲ حسن بن نصربن محمد. فقیه شافعی . از مردم موصل . او راست : کتاب مناقب الابرار. مناسک الحج . مرج الموضح . منهج التوحید. وفات 552 هَ .ق .



کلمات دیگر: