( صفت ) پراگنده
پر گنده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پرگنده. [ پ َ گ َ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) مخفف پراگنده است که پریشان و متفرق گردیده باشد. ( برهان ) :
از آن قصاید پرگنده دفتری کردم
که خوانده بودم بر تاج خسروان ایدر.
از آن قصاید پرگنده دفتری کردم
که خوانده بودم بر تاج خسروان ایدر.
ازرقی.
کلمات دیگر: