کلمه جو
صفحه اصلی

ضرب المثل های خراسانی

نقل قول ها

این مقاله در مورد ضرب المثل های مردم خراسان بزرگ است بر اساس:
• مناطق و شهرها(نیشابور، گناباد، هرات...)• زبان های رایج(فارسی، کردی، ترکمنی، کرمانجی، ترکی و…)• نوع ادبی ضرب المثل• خدا سِرمار دِ خاردِه پوشاک وَمِدَه (خدا سرما را به اندازه پوشاک می دهد)• به هرکس کاری محول می شودکه توانایی انجام آنرا دارد.• نه خوردَه نِه بُردَه مار بِگرفتَه درد گُردَه (نه خورده ایم و نه برده ایم اما ما را درد کمر گرفته است)• کنایه از کسی که کاری نکرده و همه به او تهمت می زنند.• چِنی وَ تو کُنم که به دماغت خط بکشی (به قدری تو را اذیت کنم که با بینی خودت خط بکشی)• کنایه از تهدید کردن و اشاره به دماغ به خاک مالیدن است.• اگه شوومه مِبو اول نماشُم مِبو (اگر شامی بود اول شب می بود)• کنایه به این است که اگر کسی می خواست کاری برایت انجام دهد همان اول انجام می داد.• کم بخور کِلپورَه مخور (کمتر بخوره و مریم گلی مخور)• کنایه از پر خوری است که اگر کمتر بخوری دوا نمی خواهی• مُرغِش وَر غَبُل تُخُم مُکنَه (مرغ او روی چوبی که کارگاه کرباس بافیاز ان آویزان است تخم می گذارد)• کنایه از فرد خوش شانس است.• نون گندم شکم فولادی مَیَه (نان گندم شکم فولادی می خواهد)• کارهای سنگین را نمی شود هرکسی انجام دهد.• از گدایی اسیبونی مِکُنِد و از آقَیی مُزدش وَر نَمِدِرِد (از گدایی آسیابانی می کند و از آقایی مزدش را نمی گیرد)• کنایه از کارهای نامعقول و غیرعقلانی.• وَر رِسمون پسیده به چاه نِشِی (با ریسمان فرسوده به چاه نروی)• کنایه از اینکه به هر چیز و هرکس نمی شود اطمینان کرد.• سگ دِ دِر سِرِیِ صَحَبِش هو هو مِکُنه (سگ دم خانه صاجبش عوعو می کند)• کنایه از ادم ترسو و بزدل است.• چِل چِغوک با زِرت و پِرتِش نیم مَنی (چهل گنچشک روی هم نیم من نیستند)• اشاره به ضرب المثل معروف صدمن پر قو یک مشت نیست.• ببین جارِر، بِنِه پارِر (اول جا را ببین بعد پا را بگذار)• کنایه از دقت نمودن، مراقبت و حساب شده حرکت کردن در انجام هر کاری.• تخم مرغ یهودی ور ریجَه مِستَه (تخم مرغ مرد یهودی روی بند می ایستد)• کنایه از خوش شانس بودن است.• دختر همسَیَه زود بزرگ مشه (دختر همسایه زود بزرگ می شود)• مرد همسیه زود از سفر میه (مرد همسایه زود از سفر می آید)• زن همسیه زود مِزَیه (زن همسایه زود می زاید)• هر سه به معنای کاری که دور از چشم انسان زود انجام می شود و همچنین کنایه از گذر سریع زمان و عمر انسان است.• کِری پای دزد جَرویی (پاداش پا دزد جارو است)• کنایه از قناعت است.• دِ تَه دِلِش قُورُت مِسَوِد (در ته دلش کشک می ساود)• کنایه از کسی چیزی را در دل بخواهد اما بر زبان نیاورد.• گوش که نِبو چُغُندر سالاری (گوشت که نبود چقندر سالار است)• اشاره به ضرب المثل معروف در بیابان لنگ کفش کهنه ای غنیمت است.• جنگ بی صرفه رُستم نکِردَه (جنگ بی فایده رستم هم انجام نداده است)• کاری که برای انسان بی فایده باشد نباید انجام داد.• اَفتَوشه لِگَن شش دَس، شوم و ناهار هیچِه (آفتابه و لگن شش تا، شام و ناهار هیچی)• کنایه از تشریفاتی بودن و پز عالی، جیب خالی.• پَهلونش کچِس (پالانش کج است)• اشاره به زن و دختر بی عفت و همچنین وجود کاسه زیر نیم کاسه است.• دنبال خر مِردَمِد که نعلِش وَر کنِد (دنبال خر مردم می گردد تا نعلش را بکند)• کنایه از خسیس بودن.• پیش کولی و کِله محلَّق (پیش مطرب و پشتک زدن)• کنایه از در برابر دانشمند اظهار فضل کردن• خدا اگه نجار نَی تِختِه انداز خُبَی (خدا اگر نجار نیست ولی در و تخته را خوب روی هم می اندازد)• خدا مهربان است و دو نفر را خوب به هم جور می کند.• خیابو گَز مکنِد (خیابن قدم می کند)• کنایه از بیکاری است.• خر کریم بَس نعل کنَی (خر کریم را باید نعل کنید)• کنایه از رشوه دادن است.• سرکه مفت از عسل شیری تَری (سرکه مفت از عسل شیرین تر است)• کنایه از مفتخوری کردن.• اگه که رَضی نِهی لجافت سِوا وَندِز (اگر ناراحتی لحافظ جدا بینداز)• کنایه به بهانه گرفتن و ستیزه جویی• بچه خُب بِشه گو از دلویی خیبری بشَه (بچه خوب باشد بگذار از دلویی و خیبری باشد)• اشاره به اینکه فرد اهل هرکجا باشد فرقی نمی کند.• از زن پُر حرف و دیوال شکسته حذر کو (از زن پر حرف و دیوار شکسته به پرهیز)• کنایه از دوری از اشخاص بد و ناباب.• دیگ بِری دگدو مِخوند، کُندَ بری هر دو مخوند، عَمَم بری خَلَم مخون، خَلَم بری عالم مخون• کنایه از هر کسی برای دیگری می زند.• تُرفِگی نقش پلاسی، اصل کار خلق و خواصی (ظریف نقش گلیم است. بهترین چیز اخلاق خوب است)• اشاره به اینکه ظاهر خوب بدرد نمی خورد اصل باطن است.• مِهمو، مهمور نشمِتِنه بینه، صَحَبخونه هیچکدومِر (مهمان، مهمان را نمی تواند ببیند و صاحب خانه هیچ کدام را)• کنایه از بد آمدن در باطن اشخاص و ظاهرسازی جلو یکدیگر• «اَفتاو ور زردی، کیونی وجیرقی (aftaw vazardi, keyvani vajirqi)» -> (آفتاب به زردی زد، خدمتکار از خواب بیدار شد)
• «از هر علفی، یک کلَفی (az har alafi, yag k'lafi)» -> (از هر علفی، یک لقمه ای)
• «حرف بزو چاقت کِنَه، نِه کی زاغِت کِنَه (harfi bezo, chaght k'na, ne ki zaq't k'na)» -> (حرفی بزن که چاقت کند، نه که زاغت کند)
• «فُلانی جیبیش به قُناتِ طاهری وَصلَه.» -> ثروتمند بودن
• «فُلانی خوب آوشَ دِ جُو کید.» -> ترس در دل کسی انداختن
• «سالی که نیکوست از بهارش پیداست/ ماستی کی تُرش است از تُقارَش پیداست» -> کنایه از آینده و سرانجام یک نفر
• «همه رَ برق می گیره ما رَ چراغ موشی !» -> کنایه از بد شانسی
• «چلو صَفی به اَفتَوَ مِگه دو سِرَخَه» -> معادلی برای:دیگ به دیگ میگه روت سیاه
• «سُفال از سَر تُقارَه/ سگ؛ زرد بُرار شُغالَه»• «ثواب د فیکر و بصیرته نه د نماز و روزهٔ زیاده»• «باب مسجد است، نه از جای گشادنی نه آتش گرفتنی.»• «همچو که مری نظر به آو کو/فیکر فردا را جیلو جیلو کو.»• «زیندون مرد، خفتنش. اگیر بیدار رفتی به مراد مرسی.»• «سید ورمگه نسب درم. رئیس ورمگه سِمّت درم. خوشا بـ درویش که هم هچی ندره.»• «همو جور که بنچستی زیر و زبرت نظر کو.»• «خرِ غُربت رِ آو ده، مُزدتَ بگیر.»• آب این بی حاصلان یکسر به دریا می رود.• آب در جوی خوش است تا به دریاچه رسد.• آب که از سرگذشت چه یک نیزه چه صد نیزه.• آب ندیدن، موزه کشیدن خطاست.• آزمند، پیوسته نیازمند است.• آلوچه از آلوچه رنگ می گیرد، انسان از انسان.• ازمودهرا آزمودن خطاست.• آنچه به خود نمی پسندی، به دیگران هم مپسند.• آنچه دردیگ است در کاسه می آید.• آنکه رفیق خوب دارد نیاز به آئینه ندارد.• ابر اگر از قبله خیزد، سخت باران می شود.• ادب آب حیات آشنائی است.• از آهسته رفتن مترس، از بی حرکت کردن بترس.• از بی اتفاقی آب در کوزه خشک می شود.• از صد خویش یک همسایه پیش.


کلمات دیگر: