کلمه جو
صفحه اصلی

ضرب المثل های فارسی

نقل قول ها

این صفحه دربرگیرندهٔ ضرب المثل ها، اصطلاحات، کنایه ها و گفتارهای زبانزد فارسی است.
• «مطمئن نیستم ضرب المثل هایی که بعضی از آن ها از جایی از کمرکش چاه تاریخ - اگرچه از اعماق - یا دست کم از حوالی مشروطه و نهضت ملی کردن نفت و با هزار تخفیف از انقلاب اسلامی مایه گرفته اند، برای مردمان روزگار ما ساخته شده باشند. آن ها ارزش های خودشان را دارند، به شرط آن که در جای خودشان به کار بروند…»، در «گفت آمدهایی در ادبیات، نشر نگاه، ۱۳۸۶، ص ۸۷» -> فریبرز رئیس دانا
• «آب از دستش نمی چکد.»• «آب از سرچشمه گل آلود است.»• «آب از آب تکان نمی خورد.»• «آب از سرش گذشته است.»• «آب پاکی را روی دستش ریخت.»• «آبی که ریخته شدُ نمیشه جمعش کرد.»• «آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم/ یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم.»• «آب را گل آلود می کند که ماهی بگیرد.»• «آب را باید از سرچشمه بست.»• «آب زیر پوستش افتاده.»• «آب که یه جا بماند، می گندئ.»• «آبکش به کفگیر می گه سه سوراخه.»• «آب که از سر گذشت، چه یک ذرع چه صد ذرع/چه یک نی چه صد نی/چه یک وجب چه صد وجب.»• «آب که سر بالا می ره، قورباغه ابوعطا می خواند».• «آب گر بر باد رود باران است.»• «آب نمی بیند و گرنه شناگر قابلی است.»• «آبی از او گرم نمی شود.»• «آتش بیار معرکه است.»• «آتش که گرفت، خشک و تر می سوزد.»• «آخر شاه منشی، کاه کشی است.»• «آخوندنباتی یعنی کشک.»• «آدم، آ هست و دم.»• «آدم از کوچکی بزرگ می شود.»• «آدم بدحساب، دوبار می دهد.»• «آدم به کیسه اش نگاه می کند.»• «آدمُ برق بگیرِ ولی جَوْ نگیرِ.»• «آدم پول پیدا می کند؛ پول، آدم را پیدا نمی کند.»• «آدم ترسو همیشه سالم است.»• «آدم تنبل، عقل چهل وزیر دارد.»• «آدم خودش بمیرد هوادارش نمی میرد.»• «آدم خوش معامله، شریک مال مردمه.»• «آدم خیس، هراس باران ندارد» یا «آدم خیس از باران نمی ترسد»• «آدم دانا به نیشتر نزند مشت.»• «آدم دست پاچه، کار را دوبار می کند.»• «آدم دست پاچه دوبار می شاشه.»• «آدم زنده، زندگی می خواهد.»• «آدم زنده وکیل وصی نمی خواهد.»• «آدم گدا، این همه ادا؟»• «آدم گرسنه، خواب نان سنگک می بیند.»• «آدم گرسنه، یاد پلوی عروسیش می افتد.»• «آدم ناشی، سرنا را از سر گشادش می زند.»• «آردها مونو بیختیم، الک ها مونو آویختیم.» (آرد خود را بیختیم، آردبیز را آویختیم)• «آرزو بر جوانان عیب نیست.»• «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است// با دوستان مروت، با دشمنان مدارا.» حافظ• «آستین نو، پلو بخور.»• «آسوده کسی که خر ندارد// از کاه و جوش خبر ندارد.»• «آسیاب به نوبت.»• «آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزند.»• «آشپز که دوتا شد، آش یا شوره یا بی نمک.» (آشپز که دوتا شد، آش یا شور می شه یا بی نمک)• «آش با جاش.»• «آش نخورده و دهن سوخته.»• «آش اینجا، لواش اینجا، کجا برم بِه از اینجا؟»• «آش کشک خاله ته؛ بخوری پاته، نخوری پاته.»• «آفتابه خرج لحیمه.»• «آفتابه لگن هفت دست، ولی شام و ناهار هیچی.»• «آفتابه و لولهنگ هر دو یک کار می کنند، اما قیمتشان موقع گرو گذاشتن معلوم می شه.»• «آمدم صواب کنم، کباب شدم.»• «آمد زیر ابروشو برداره، چشمش را کور کرد.»• «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا.» شهریار• «آنان که غنی ترند، محتاج ترند.» ~ سعدی• «آنچه دلم خواست نه آن شد// آنچه خدا خواست همان شد.»• «آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است؟»• «آن قدر بارکن که بکِشد، نه آن قدر که بکُشد.»• «آن قدر بایست، تا علف زیر پات سبز بشه.»• «آن قدر سمن هست، که یاسمن توش گمه.»• «آن قدر مار خورده که افعی شده.»• «آن ممه را لولو برد.»• «آن وقت که جیک جیک مستانت بود، یاد زمستانت نبود؟»• «آن یکی می گفت اشتر را که هی// از کجا می آیی ای فرخنده پی// گفت: از حمام گرم کوی تو// گفت: خود پیداست از زانوی تو.»• «آواز دهل شنیدن از دور خوشه.»• «آه نداشت که با ناله سودا کند.»• آینه داری در محفل/محلهٔ کورانکار بیهوده کردن.• آب، آبادانی می آورد.هرکجا آب پیدا شود، آبادانی در پی آن می آید.• آب آمد و تیمم باطل شد.این مثل در موردی به کار می رود که بر اثر فقدان اصل، «بدل یا فرع» مورد استفاده قرار گیرد. همینکه اصل در اختیار آمد، طبعاً و الزاماً «بدل» ترک می شود و حرمت و مکانت خود را از دست می دهد.• آبادی میخانه ز ویرانی ماست.موفقیت یک دست غالباً نتیجهٔ شکست و ویرانیِ دستهٔ دیگر است.• آب از آب تکان نمی خورد/نمی جنبد.آرامش و سکون کامل برقرار است. پیشامد بدی نمی آید.• آب از آتش بیرون آوردن/آب از آتش کشیدن/ آب از آهن کشیدن/ آب از آهن جدا کردن.کار ناممکن کردن.• آب از آسیا افتادن/ آب ها از آسیاب ریختن.پس از ناآرامی خوابیدن دست به کار شدن• آب از بالا بالاها پایین کردنفخرفروشی، گزافه گویی، خودستایی کردن• مثال عامیانه: تازه از تهران آمده بود، دائماً آب از بالابالاها پایین می کرد و می گفت: من فلان وزیر را دیدن، فلان نماینده را ملاقات کردن و چنین و چنان کردم.• آب از دریا بخشیدن/ آب حمام تعارف کردن• چیزی بی ارزش را از مال دیگران بخشیدن و منت گذاشتن• آب از دستش نمی چکدبی نهایت خسیسی و خشک دست است.• آب از دهانش سرازیر شدن/چکیدنشیفته و فریفتهٔ چیزی شدن• آب از سر تیره بودن/آب از بند تیره بودناز ریشه خراب و از اصل معیوب بودنِ چیزی• آب از سرچشمه گل/گل آلود استکار از ریشه خراب است، کار از بالا معیوب است.• آب از سرش دررفته/گذشتهکارش از چاره و تدبیر گذشته.• آب از گلو بریدندریغ کردن حتی از کمترین چیز• آب افتادنشروع به رسیده شدن میوهٔ نارس• آب افتادن دهانشیفتهٔ چیزی شدن، طمع کردن• آب انبار شلوغ، کوزه بسیار می شکنددر هر شلوغی، بی نظمی هست• آبانماه را بارانکی، دی ماه را برفکی، فروردین روز و شب بباردر مورد آبسالی بودن و بسیاریِ فرآورده ها این مثل بین کشاورزان و باغداران متداول است• «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کار اند// تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری» سعدی• «اجاره نشین خوش نشین.»• «ارث خرس به کفتار می رسد.»• «ارزان خری، انبان خری.»• «از آب کره می گیرد.»• «از آب گذشته است.»• «از آب گل آلود ماهی می گیرد/گرفتن.»

پیشنهاد کاربران

تلاش همگانی برای نجات زیستگاه


کلمات دیگر: