کلمه جو
صفحه اصلی

داریوش اشوری

دانشنامه عمومی

داریوش آشوری. داریوش آشوری (زادهٔ ۱۱ مرداد ۱۳۱۷ در تهران) نویسنده، اندیشمند، زبان شناس و مترجم ایرانی است. عمدهٔ آثار او در زمینهٔ علوم سیاسی، علوم اجتماعی، سخن سنجی، فلسفه، و زبان شناسی است.
تعریفها و مفهوم فرهنگ (۱۳۸۰)(عنوان قبلی: فرهنگ شناخت)، نشر آگه.
عرفان و رندی در شعر حافظ (۱۳۷۹) (عنوان قبلی: هستی شناسی حافظ)
فرهنگ علوم انسانی (۱۳۷۴)(عنوان قبلی: واژگان فلسفه و علوم اجتماعی)
شعر و اندیشه (۱۳۷۷)
بازاندیشی زبان فارسی (۱۳۷۲) نشر مرکز
ما و مدرنیّت (۱۳۷۶)
نگاهی به تاریخ، تمدن و فرهنگ چین
درآمدی به جامعه شناسی سیاسی
دانشنامه سیاسی- فرهنگ اصطلاحات و مکتبهای سیاسی (۱۳۷۳) (عنوان قبلی: فرهنگ سیاسی)
زبان باز، (۱۳۸۷)، رساله ای پژوهشی و تحلیلی دربارهٔ رابطهٔ زبان های مدرن با تمدن مدرن و روش های گسترش زبان های مدرن در پاسخگویی به نیازهای زبانی فناوری و علم.
پرسه ها و پرسش ها (مجموعه مقالات)، ۱۳۸۹، نشر آگه.
پروژهٔ ملت سازی
اسطورهٔ فلسفه در میان ما (بازدیدی از زندگی و اندیشهٔ احمد فردید)
آشوری دانش آموختهٔ دبیرستان های البرز و دارالفنون است و هم درسِ نوجوانیِ بهرام بیضایی و عبدالمجید ارفعی. در دوران نوجوانی با مطالعهٔ نشریات حزب توده به آن مکتب گرایش پیدا کرد، و پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ مدتی عضو سازمان جوانان حزب توده بود. پس از چندی در سال ۱۳۳۶ به حزب زحمتکشان ملت ایران (نیروی سوم) پیوست. آشوری در سال ۱۳۳۷ از دارالفنون دانش آموخته و وارد دانشکدهٔ حقوق و علومِ سیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران شد و لیسانس اقتصاد خود را در سال ۱۳۴۲ گرفت. در همان سال در دورهٔ دکتری اقتصاد در همان دانشکده پذیرفته شد ولی آن را نیمه کاره رها کرد. کار تألیف کتاب، ترجمه، و نوشتن مقالات را از همین دوران شروع کرد. نخستین کتاب او، به نام فرهنگ سیاسی، در روزگار دانشجویی از او منتشر شد که هنوز هم، با نام دانشنامهٔ سیاسی، در ایران در زمینهٔ علوم سیاسی کتاب مرجع است و تاکنون بیش از سی چاپ از آن منتشر شده است. در همان دوران آشوری در مؤسسهٔ انتشارات فرانکلین به عنوانِ ویراستار در دائرةالمعارف فارسی و سپس در بخش انتشارات به کار مشغول بوده است.
آشوری از بنیانگذاران کانون نویسندگان ایران و عضو انتخاب شدهٔ نخستین هیئت دبیران آن بوده است (۱۳۴۸). در دوران دانشجویی عضوِ هیئت اجراییهٔ «جامعهٔ سوسیالیست های نهضت ملی ایران» به رهبری خلیل ملکی بوده است.
در دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی، دانشکدهٔ علوم اجتماعی، دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران، در مؤسسهٔ شرق شناسی دانشگاه آکسفورد در بریتانیا، و دانشگاه زبان های خارجی توکیو تدریس کرده، و عضوِ هیئت مؤلفان لغت نامهٔ فارسی در مؤسسهٔ لغت نامهٔ دهخدا (وابسته به دانشگاه تهران)، عضو هیئت ویراستاران دانشنامهٔ ایرانیکا (دانشگاه کلمبیا در نیویورک) و از نویسندگان آن بوده است. همچنین سردبیری چند مجلهٔ ادبی و نیز نامهٔ علوم اجتماعی را، در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی (وابسته به دانشگاه تهران)، به عهده داشته است. پس از انقلاب با خانوادهٔ خود در فرانسه زندگی می کند.
داریوش آشوری (تدوینگر). داریوش آشوری (زاده ۱۳۳۵، تهران) فارغ التحصیل تدوین از مدرسه عالی تلویزیون و از تدوین گران و تولیدکنندگان سینمای ایران است.وی مدرس دانشکده صدا سیما، دانشکده رسانه وابسته به صدا و سیما و علمی کاربدی واحد ۱۷ سروش سیما می باشد.تدریس درسهایی چون تدوین کلیپ آنوس و تیتراژ، تدوین خطی، تدوین غیر خطی، تئوری تدوین در زمره دروس وی در موسسات آموزش عالی ایران است.وی فعالیت هنری را با فیلم «خرمشهر ۶۱» که موفق به اخذ جوایزی هم شد آغاز کرد. تدوین و تولید فیلم «صعود» به کارگردانی فریدون جیرانی نخستین تجربه سینمایی اوست. آشوری سال ۱۳۶۶ اولین آموزشگاه سینمایی را پس از انقلاب که هم اکنون «مجتمع آموزشی سینما» نام دارد را تأسیس کرد. از دیگر فعالیت های داریوش آشوری می توان به تهیه کنندگی و مدرس صدا و سیما اشاره کرد. اجرای برنامه تئوری های تدوین در شبکه آموزش صدا و سیما و عضو کمیته ارزیابی و انتخاب تدوینگر برای صدا سیما نیز از جمله فعالیت های دیگر وی بوده است.
Iranact
Sourehcinema
وی با تدوین فیلم هی جو ! در سال ۱۳۶۷ کاندیدای بهترین تدوین ازهفتمین جشنواره بین الملی فجر شد.

نقل قول ها

داریوش آشوری. داریوش آشوری (۲ اوت ۱۹۳۸، تهران) زبان شناس، نویسنده، مترجم ایرانی.
• «گاهی برای یافتن چیزی که به خواندن اش بیرزد، مدت ها باید وبگردی کرد.»• «برای خو گرفتن با هر چیز آدم می باید با آن بزرگ شده باشد یا هنوز در سن بزرگ تر شدن و تجربه اندوختن از نظر احساسی و عقلی باشد.» ۲۷ اوت ۲۰۰۵/ ۵ شهریور ۱۳۸۴؛ در گفت وگو با ایسنا• «یکسره و کورانه پذیرفتنِ گذشته نشانهٔ سنّت پرستیِ خشک و سترون است و یکجا رد کردن و به چشمِ خواری نگریستن در آن نیز غربزدگی است. بی ارج انگاشتنِ نهانی آن «مُحققانه» و «مُتتبعانه» روبرو شدن با آن نیز غربزدگیِ مستشرقانه است. گذشتهٔ ما و امروزِ ما باید با یکدیگر برخوردِ سنجشگرانه و متفکّرانه داشته باشند تا معنا و ارج و ارزشِ نسبی یکدیگر را روشن کنند.»در مقالهٔ -> ایرانشناسی چیست
• «مشکل زبانِ فارسی این نیست که با عربی آمیخته است. بسیاری از زبان ها با هم آمیخته اند، بلکه آنست که این آمیختگی چنان بی حساب-و-کتاب بوده است که دستگاهِ صرفیِ زبانِ فارسی را از کارِ انداخته.»بازاندیشی زبان فارسی، نشر مرکز، ص ۱۱۵• «بسیاری از کسانی که در زمینهٔ بهکرد و بازسازی زبانِ فارسی در این چند دهه گام زده اند، دچارِ یک خطای بنیادی شده اند و آن اینکه یکباره و یکسره با هر واژهٔ «بیگانه» به دشمنی برخاسته اند و چه بسا دست-و-پایی نیز زده اند که برای یکایکِ آن ها چاره ای بیندیشند، امّا همیشه کامیاب نبوده اند و علّتِ آن نیز همین اندیشهٔ نادرست است که گمان می کنند تمامی واژه های زبان باید از ریشهٔ اصلی زبان باشند.»بازاندیشی زبان فارسی، نشر مرکز، ص ۱۱۲• «داستانِ زبانِ فارسی در برابرِ زبانِ عربی داستانِ پهلوانی قوی و جهانگیری است که ایستادگی کند، امّا همچنین از درگیری دایم با او گرفتارِ ناتوانی شده و قوّتش رفته است.»بازاندیشی زبان فارسی، نشر مرکز، ص ۱۱۰• «فارسی و عربی چه به عنوانِ دو زبانِ همسایه چه به عنوانِ دو زبان در قلمروِ یک فرهنگِ دینی می بایست با یکدیگر رابطه و داد-و-ستد داشته باشند، چنان که داشته اند، و می بایست بسیاری از واژه ها را از یکدیگر بگیرند، چنان که گرفته اند.»بازاندیشی زبان فارسی، نشر مرکز، ص ۱۱۰• «تمدّن اسلامی یک زبانِ مشترکِ فرهنگی داشت که توانست میراثِ علم و فلسفهٔ یونانی و آنچه را که از ایران و هند و دیگر جاها بدان می رسید در خود کِشَد و بگُوارد و آن را به شیوهٔ خود و در عالمِ خود رشد دهد و کمال بخشد و کار را بر دانشجویانِ علم و فلسفه آسان کند؛ و هرکه این زبان را می آموخت می توانست بر تمامیِ آن میراث دست یابد و خود نیز چه بسا با نوشتنِ کتاب به آن زبان چیزی بر آن بیفزاید، چنان کهدر ایران تا پایانِ همین سدهٔ چهاردم هجریِ قمری نویسندگانی بوده اند که در زمینهٔ عرفان و الاهیّات و تفسیر به این زبان کتاب نوشته اند و چه بسا هنوز نیز می نویسند.»در مقالهٔ زبانِ فارسی و کارکردهایِ تازهٔ آن، برگرفته از «بازاندیشی زبان فارسی»، نشر مرکز، ص ۱۴۹• «نامِ خانوادگیِ من (آشوری) برای بسیاری پرسش انگیز بوده است. می خواسته اند بدانند که آیا من از قومِ آشوری هستم و دین ام مسیحی ست یا نه. برخی هم با توجه به نامِ خانوادگی ام مرا زرتشتی و یهودی گمان کرده اند، که، البته، گمانِ بی ربطی ست. به هر حال، اگر نامِ کوچک ام از مقولهٔ حسن و حسین و تقی می بود، مشکل را حل می کرد. من هم از زادگانِ دورانِ آخر رضاشاه ام. در آن دوران گذاشتنِ نام های ایرانیِ باستان و شاهنامه ای در میانِ طبقهٔ میانهٔ شهری، به ویژه تهرانی، باب بود. پدر-ام هم که در آن زمان ارتشی بود، نامِ مرا داریوش گذاشت. امّا، مادر بزرگِ مادری ام، که این نام برای اش غریب بود و در دهان اش نمی چرخید، یک نامِ «اسلامی» روی من گذاشته بود و مرا تا پایانِ عمر-اش «محسن» می نامید.»• «اصلِ خانوادگیِ من از قزوین است. پدر و مادر-ام هر دو قزوینی اند. امّا من زاده و بار آمدهٔ تهران ام، بچّه یِ محلّهٔ سقّاخانه یِ نوروزخان، جنبِ بازارِ قدیمِ تهران. خانوادهٔ ما در قزوین شاخه ای از خاندانی گسترده با همین نام است که در میان شان کسانی هم نامدار بوده اند.»• «هیچگاه دچار غربت از زبانِ اصلی خود نشده ام.»• «تقدیرِ من از جمله این بود که خود را وقفِ زبانِ فارسی کنم و آنچه را که از فرنگ و زبان های فرنگی می آموزم در خدمتِ این زبان درآورم؛ زبانی که سرچشمه های وجودِ معنوی و لذت و رنجِ من در آن است.»• «چنان که می دانید، در «خاورمیانه» به کار بردنِ همه گونه اسلحه و تَـَرَکانه (موادِ انفجاری) آموزش داده می شود، اما چه گونه خواندن و فهمیدن و سخن گفتن نه. در حقیقت، در این منطقه از جهان واژه ها هم به صورتِ تـَرَکانه به کار برده می شوند. تروریسمِ زبانی هم، در جوارِ انواعِ دیگرِ تروریسم، از جمله هنرهایی ست که در این بخش از جهان بیش از همه جا پرورش داده می شود.»• «من در واژه سازی از روش ها و مایه ها و مدل هایی که دانشوران و کوشندگانِ فرهنگیِ دو-سه نسل پیش از من فراآوردند، بهره گرفته ام و از ایشان بسیار چیزها آموخته ام. اما در جایگاهِ یک شاگردِ سپاسگزار و وفادار بی کار ننشسته ام و در جهتِ پیش بردِ آرمانِ ایشان، که توانمند کردنِ زبانِ فارسی برایِ پاسخگویی به چالش هایِ دنیایِ مدرن بوده است، بسی بر دست آوردهایِ ایشان افزوده ام؛ و امروز با پشتِ سر گذاشتنِ بیش از چهل سال کار-و-کوشش و تألیفِ چند فرهنگ و چند کتاب در بابِ مسائلِ زبانی و فرهنگی مان، با همه رنج هایی که کشیده ام و تنگناهایی که برایِ انجامِ چنین وظیفه یِ خود-گُزیده ای با آن ها رو به رو بوده ام، کاری کرده ام که هیچ جزئی از آن جایِ پشیمانی ندارد، از جمله ساختنِ واژه یِ گفتمان، که در زبانِ بخشِ بزرگی از اهلِ علومِ انسانی با بارِ یک مفهومِ علمیِ استوار در جایِ خود ایستاده است»• «آموختنِ طوطی وارِ اندیشه هایِ نو کافی نیست. باید بتوانیم اندیشه ها و آموزه های تازه را به ابزارِ دستِ فهمِ خود بدل کنیم و به یاریِ آن ها گره های فرهنگی خود را باز کنیم.»• «هرگز دنبال پسند زمانه نبودم و به همین دلیل مشکلات و مسائل بسیاری داشتم.»


کلمات دیگر: