کلمه جو
صفحه اصلی

ماجراهای پینوکیو

دانشنامه عمومی

ماجراهای پینوکیو (به ایتالیایی: Le avventure di Pinocchio. Storia di un burattino) رمانی ایتالیایی نوشته کارلو کلودی (Carlo Collodi) در قرن نوزدهم است. شخصیت اصلی این رمان آدمکی چوبی به نام پینوکیو (به ایتالیایی: Pinocchio) است که دماغ چوبی او مشخصهٔ بارز این شخصیت تخیلی است.
پینوکیو
پدر ژپتو
روباه مکار
گربه نره
فرشته مهربون
نهنگ پیر
در سال ۱۸۸۱ پینوکیو در یک مجلهٔ کودکان ایتالیایی توسّط کارلو لورنزینی چاپ شد. نام مستعار او کارلو کلودی که این نام را از روستای زادگاه مادرش وام گرفت.او از کودکی عاشق الاغها بود و تمامی کاردستی ها و نقاشی هایش در مورد این حیوان بود.باوجود روزنامه نگاری در مطبوعات لیبرال، سر از نوشتن برای بچه ها درآورد. او در ۲۴ نوامبر ۱۸۲۶ متولد شد و در ۱۸۹۰ در ۶۴ سالگی درگذشت و نفهمید که پینوکیویش در کتاب های درسی ایتالیا برای بچه ها چاپ شد.در ایتالیا پارک بزرگی برای بچه ها وجود دارد به نام پینوکیو پُر از مجسمه های این آدمک چوبین.از پینوکیو برای انواع تبلیغات استفاده می شود، حتی برای سیاست مداران برای دروغگویی اش که حتی مردم آمریکا در اعتراض به سیاست و وعده های دروغین دولت مردان شان در تظاهراتی دماغ پینوکیو به صورتشان زدند.ماجراهای پینوکیو در ایتالیا چنان مورد استقبال قرار گرفت که تدریس بخش هایی از آن جزو برنامهٔ مدارس آن کشور قرار گرفته است.پینوکیو به صورت عروسک های کوچک خیمه شب بازی یکی از معروف ترین سوغاتی های ایتالیاست.آمبولانسی برای کودکان بیمار اختصاص یافته که با تصاویر شخصیت های محبوبشان تزیین شده است.
داستان در مورد پیرمرد نجاری است که بچه ای ندارد و تنهاست. پدر ژپتو به همراه یک گربه و دارکوب که با درست کردن اشیاء چوبی امرار معاش می کند. او با درست کردن عروسکی چوبی به اسم پینوکیو باور می کند که کودکی دارد. فرشته ای مهربان وقتی متوجه آرزوی قلبی پیرمرد می شود، با زنده کردن عروسک آرزوی پیرمرد را برآورده می کند. مدتی می گذرد، پدر ژپتو پینوکیو را مثل تمام کودکان به مدرسه می فرستد. پینوکیو در راه مدرسه از روی سادگی و خوش قلبی گول روباه مکار و گربه نره را می خورد و به تماشای نمایش خیمه شب بازی می رود. در آنجا روباه مکار او را به صاحب خیمه شب بازی می فروشد.پینوکیو با جوجه اردک همراهش جینا به ناچار در آنجا می ماند و به همراه آن ها از شهری به شهر دیگر می رود و ستارهٔ نمایش خیمه شب بازی می شود؛ تا این که تصمیم به بازگشت به خانه را می گیرد و در راه باز فریب روباه مکار را می خورد و سکه هایی را که از صاحب خیمه شب بازی گرفته بود از دست می دهد.... و در جنگل با پری مهربان آشنا می شود. پری که از پدر ژپتو اجازه گرفته بود مدتی ازپینوکیو مراقبت می کند و به او درس حساب می دهد. یک بار به دلیل بازی گوشی به شهر احمق ها رفته و پشیمان برمی گردد؛ هنگام برگشت به خانه باز به دام روباه مکار و گربه نره می افتد، و ماجراهای بسیاری رخ می دهد و با این که بارها گول آن ها را می خورد ولی باز هر بار با سادگی و خوش قلبی با آن ها دوست می شود؛ تا این که سرانجام برای یافتن پدر ژپتو به دریا می رود و او را در شکم نهنگ پیدا می کند؛ و پس از نجات یافتن و پایان یافتن سفرها در آخر توسط پری مهربان به انسان تبدیل می شود.
از نظر برخی مربیان زبان بدن، وقتی کسی دروغ می گوید و دستش را به سمت دهان می برد، ممکن است در آخرین لحظه مردد شود و شروع کند به جویدن یک لب یا خاراندن بینی، پدیده ای که امروزه به نام «دراز شدن دماغ پینوکیو» (به انگلیسی: Pinocchio’s growing nose) شناخته می شود. واقعیت آن است که خاراندن بینی و لمس کردن گوش ها یا دهان، ربطی به فریب و دروغ گفتن ندارد؛ زیرا عروق پوستی مناطق خاصی از بدن، به ویژه جایگاه های سر دربرگیرندهٔ لب ها، بینی، گوش و همین طور گردن، شانه ها و بخش فوقانی قفسه سینه، توسط مراکز بالاتر مغزی تنظیم می شوند و مردم در زمان تصمیم گیری و تمرکز، به دلیل حجم خونی که به این جایگاه ها جریان پیدا می کنند، دچار خارش می شوند؛ بنابراین بیش از آنکه چنین اشارات زبان بدنی (تن گفتار)، بیانگر فریب یا دروغگویی باشد، راست گویی و دقت فرد را در ارتباط چهره به چهره نشان می دهد.

نقل قول ها

پینوکیو رمانی ایتالیایی نوشته کارلو کلودی در قرن نوزدهم است. شخصیت اصلی این رمان آدمکی چوبی به نام پینوکیو است که دماغ چوبی او مشخصهٔ بارز این شخصیت تخیلی است.
• «فقط بینوایان، آن هم بینوایان واقعی اند که شایستهٔ کمک و ترحم دیگران اند. آنها هم کسانی اند که به خاطر سن خیلی زیاد یا بیماری، دیگر نمی توانند با کار و تلاش خود، خرج زندگیشان را درآورند. بقیه آدم ها وظیفه دارند کار کنند. اگر آنها از کار کردن سرباز زنند و گرسنه بمانند، وای به حالشان!»صفحه ۱۳۶ و ۱۳۷• پینوکیو غرغرکنان گفت: «داشتم می گفتم که دیگر از وقت مدرسه رفتن من گذشته، خیلی دیر شده»• پری مهربان گفت:« نه پسرک من! همیشه یادت باشد که هیچ وقت برای یادگرفتن و دانش اندوزی دیر نیست.»صفحه ۱۴۴ و ۱۴۵• سگ در جوابش گفت: «خداحافظ پینوکیو! هزار بار از اینکه جان مرا نجات دادی متشکرم. تو به من خیلی لطف کردی. در این دنیا کسی که خوبی می کند، شایستگی این را هم دارد که خوبی ببیند. اگر یک روز هم تو به من احتیاج پیدا کنی، خوبی ات را به خاطر دارم و جبران می کنم.»• صفحه ۱۶۱• کلودی، کارلو. . ترجمهٔ مصطفی رحماندوست. چاپ اول، تهران: کتابهای بنفشه، ۱۳۸۵. -> پینوکیو آدمک چوبی


کلمات دیگر: