کلمه جو
صفحه اصلی

کارلوس فوئنتس

دانشنامه عمومی

کارلوس فوئنتس (به اسپانیایی: Carlos Fuentes Macías) (زاده ۱۱ نوامبر ۱۹۲۸ – درگذشته ۱۵ مه ۲۰۱۲) نویسنده مکزیکی و یکی از سرشناس ترین و پر آوازه ترین نویسندگان اسپانیایی زبان بود. آثار او به بسیاری از زبان ها ترجمه شده اند.
(۱۹۵۸) یک جای روشن و تمیز، La Región Más Transparente - Where the Air is Clear
(۱۹۶۱) آسوده خاطر، The Good Conscienc، ترجمهٔ محمد امین لاهیجی
(۱۹۶۱) آئورا، Aura، ترجمهٔ عبدالله کوثری، نشر نی
(۱۹۶۲) مرگ آرتیمو کروز، The Death of Artemio Cruz، ترجمهٔ مهدی سحابی، نشر نگاه
(۱۹۶۷) پوست انداختن، A Change of Skin، ترجمهٔ عبدالله کوثری، نشر آگاه
(۱۹۶۷) مکان مقدس، Holy Place - Zona sagrada
(۱۹۶۹) تولد، Cumpleaños - Birthday
(۱۹۷۵) سرزمین ما، Terra Nostra
(۱۹۷۸) سر هیدرا، La cabeza de la hidra - Hydra Head، ترجمهٔ کاوه میرعباسی، نشر آگاه
(۱۹۸۰) آب سوخته، Agua quemada - Burnt Water، ترجمهٔ علی اکبر فلاحی، نشر ققنوس
(۱۹۸۰) خویشاوندان دور، Una familia lejana "Also known as" - Distant Relations، ترجمهٔ مصطفی مفیدی، نشر نیلوفر
(۱۹۸۵) گرینگوی پیر، Gringo viejo - The Old Gringo، ترجمهٔ عبدالله کوثری، نشر طرح نو
(۱۹۸۷) کریستوفر نازاده، Cristóbal Nonato - Christopher Unborn
(۱۹۹۱) Ceremonias del alba
(۱۹۹۲) نبرد، The Campaign ترجمه عبدالله کوثری نشر ماهی، ۱۳۹۴
(۱۹۹۴) درخت پرتقال، The Orange Tree- El naranjo، ترجمهٔ علی اکبر فلاحی، نشر ققنوس
(۱۹۹۵) دیانا: الهه ایی که به تنهایی شکار می کند، Diana: the Goddess Who Hunts Alone- Diana o la cazadora solitaria
(۱۹۹۶) مرز بلورین، The Crystal Frontier - La frontera de cristal
(۱۹۹۶) دورانی جدید برای مکزیک، A New Time for Mexico
(۱۹۹۹) سالهای با لورا دیاز، The Years With Laura Diaz - Los años con Laura Díaz
(۱۹۹۹) لائور ادیاس، Los años con Laura Díaz - The Years With Laura Diaz، ترجمهٔ اسدالله امرایی، نشر کتاب سرای تندیس
(۲۰۰۱) اینس، Inez - Instinto de Inez، ترجمهٔ اسدالله امرایی، نشر مروارید
(۲۰۰۳) سریر عقاب، The Eagle's Throne- La Silla del Águila
(۲۰۰۶) خانواده های خوشبخت، Happy Families- Todas las Familias Felices
(۲۰۰۸) سرنوشت و آرزو، La Voluntad y la Fortuna
(۲۰۰۹) Adán en Edén
(۲۰۱۰) Vlad
(۲۰۱۲) Federico en su Balcón
کارلوس فوئنتس در ۱۱ نوامبر ۱۹۲۸ در پاناماسیتی به دنیا آمد. مادرش برتا ماسیاس ریواس و پدرش رافائل فوئنتس بوئه تیگر است. پدر وی از دیپلمات های مشهور مکزیک بود و از این رو کودکی اش در کشورهای مختلفی سپری شد. در سال ۱۹۳۶ خانواده اش در شهر واشینگتن دی سی اقامت گزید و این باعث شد که با زبان انگلیسی نیز آشنا شود. دورهٔ متوسطه را در سانتیاگو، شیلی و بوئنوس آیرس گذراند. در شانزده سالگی به مکزیک بازگشت و تا سال ۱۹۶۵ در آنجا بود. در مکزیکوسیتی به دانشگاه رفت و از دانشگاه ملی مکزیکو پایان نامه در رشته حقوق دریافت کرد. سپس تحصیلات تکمیلی خود را در انستیتو مطالعات عالی ژنو پیگیری کرد. در سال ۱۹۵۹ با بازیگر سینما به نام ریتا ماسدو ازدواج کرد، که این ازدواج تا سال ۱۹۷۳ ادامه داشت. او شغل پدر را ادامه داد و به دنیای سیاست وارد شد و برای نخستین بار در سال ۱۹۶۵ به عنوان سفیر مکزیک در لندن انتخاب شد و بعدها نیز در فرانسه و چند کشور دیگر اروپایی هم چون هلند، پرتغال و ایتالیا نیز سفیر بود. نخستین مجموعه داستان های کوتاه فوئنتس در سال ۱۹۵۴ منتشر شد. در سال ۱۹۷۸ زمانی که سفیر مکزیک در فرانسه بود در اعتراض به گزینش گوستاو دیاز اورداز به عنوان سفیر مکزیک در اسپانیا از سمت خود کناره گیری کرد. علت استعفای فوئنتس این بود که در زمان ریاست جمهوری دیاز اورداز در سال ۱۹۶۸ ارتش دانشجویان معترض در مکزیکو سیتی را به گلوله بسته بود.«فوئنتس» که در دانشگاه های مطرحی چون پرینستون، هاروارد، پنسیلوانیا، کلمبیا، کمبریج، براون و جورج میسون سابقهٔ تدریس داشت. فوئنتس در دومین ازدواجش با روزنامه نگار و گزارشگری به نام سیلویا لموس ازدواج کرد. فوئنتس پدر سه فرزند بود، که دو تن از آن ها را زمانی که در قید حیات بود از دست داد. در سال ۱۹۹۹ پسر خود را که به بیماری هموفیلی دچار بود از دست داد و سال ۲۰۰۵ نیز دختر وی ناتاشا بر اثر مصرف بیش از حد مواد مخدر از دنیا رفت. از وی یک فرزند دختر باقی است.سال ۱۹۸۸ منتقدی به او لقب چریک خوش پوش داد، مجله ای که این مطلب در آن چاپ شده بود متعلق به رفیق قدیمی فوئنتس یعنی اکتاویو پاز شاعر بود. پس از این اتفاق فوئنتس هرگز با پاز سخن نگفت و حتی در مراسم تدفین او در سال ۱۹۹۸ نیز شرکت نکرد. فوئنتس هشتادمین سال روز تولدش را در حضور برندگان نوبل ادبیات جشن گرفت. نویسندهٔ بلندآوازهٔ مکزیکی در مراسمی با حضور گابریل گارسیا مارکز و نادین گوردیمر - دو نویسندهٔ برندهٔ نوبل ادبیات - و فیلیپ کالدرون، رئیس جمهور مکزیک و رهبران پیشین شیلی و اسپانیا، هشتادمین سال روز تولدش را جشن گرفت. او در روز سه شنبه، ۲۶ اردیبهشت ماه، و در ۸۳ سالگی درگذشت. فوئنتس بر اثر مشکلات قلبی در بیمارستان جان سپرد. به گزارش خبرگزاری آسوشیتد پرس پزشک معالج فوئنتس اعلام کرد که وی دچار خونریزی داخلی شده بوده است. مرگ او توسط جولیو اورتگا، نویسنده زندگی نامه فوئنتس و استاد مطالعات اسپانیایی دانشگاه برآون، جایی که فوئنتس خود نیز سال ها در آن تدریس می کرد، تأیید شد. فیلیپ کالدرون، رئیس جمهوری مکزیک، در پیامی به مناسبت درگذشت فوئنتس با ابراز اندوه عمیق از درگذشت وی از فوئنتس به عنوان نویسنده ای مکزیکی و در عین حال جهانی یاد کرد.
در ۲۹ سالگی نخستین رمان خود با عنوان «جایی که هوا صاف است» را منتشر کرد. آخرین رمان فوئنتس ولاد نام دارد که در زمان حیاتش به چاپ نرسید. فوئنتس دربارهٔ این رمان گفته بود که این کتاب داستان زندگی یک خون آشام است. ولاد از اقامت خود در اروپا خسته می شود و به مکزیکوسیتی سفر می کند.
فوئنتس با توجه به شغل سیاسی اش رویدادهای تاریخ معاصر و جهان سیاست را دستمایه داستان های خود قرار می داد و با سبک نگارشی ای که ویژه خود او بود هم زمان با ظهور دیگر نویسندگان مطرح اسپانیایی زبان نظیر ماریونا آزوئلا، خوآن رولفو و لائورا اسکیبل به ادبیات معاصر مکزیک جانی تازه بخشید و نام خود را در کنار نویسندگان نامدار اسپانیایی زبان همچون گابریل گارسیا مارکز و ماریو بارگاس یوسا قرار داد. کارلوس فوئنتس در لایه لایه آثار خود به بازگویی تاریخ مکزیک در آمیزش با تم های عشق، مرگ و خاطره پرداخته است. گفته می شود که وی مکزیک را در آثار خود خلق کرده است.کارلوس فوئنتس در گفتگو با مجله معتبر «پاریس ریویو» در شماره ۸۲ زمستان سال ۱۹۸۱ شیوه نوشتن خود را چنین توصیف می کند:

نقل قول ها

کارلوس فوئنتس (به اسپانیایی: Carlos Fuentes Macías) (زاده ۱۱ نوامبر ۱۹۲۸ – درگذشته ۱۵ مه ۲۰۱۲) نویسنده مکزیکی بود.
• «در آن بعدازظهر یکی از روزهای ماه مارس ۱۵۱۹، او در میان انبوه درختان حرا کمال زیبایی اش را به من عرضه کرد و آن زیبایی دگرگون شده با همخوانی مرغان مگس خوار، سنجاقک ها، مارهای زنگی، مارمولک ها و سگ های بی مو احاطه شد. در آن لحظه، آن زن سرخپوست در بند رعنا و فربه بود، زایا و نازا، حیوان و انسان، نادان و عاقل. او تمامی این ها بود، گویی نه تنها از خاکی که او را احاطه می کرد جدایی ناپذیر بود، بلکه خود اسوه و نماد آن خاک بود. تمام شب نام او در رویاهایم تکرار می شد: مارینا …»


کلمات دیگر: