کلمه جو
صفحه اصلی

طیب صالح

دانشنامه عمومی

طیب صالح (عربی: الطیب صالح‎)؛ (زاده: ۱۲ ژوئیه ۱۹۲۹ – درگذشته: ۱۸ فوریه ۲۰۰۹)، ادیب سودانی و یکی از مشهورترین نویسندگان عرب است که توسط منتقدان «نابغه رمان عربی» نامگذاری شد. او در بریتانیا، قطر و فرانسه زندگی کرد.الطیب صالح - یا «نابغه رمان عربی» نام و نام خانوادگی او طیب محمد صالح احمد بوده است. در شمال سودان، در منطقه مروی در روستای کرمکول به دنیا آمد، او در یک بیمارستان در پایتخت بریتانیا لندن، در شب چهارشنبه ۱۸ فوریه ۲۰۰۹ درگذشت، وی در جوانی برای تکمیل مطالعات خود به خارطوم نقل مکان کرد و سپس به انگلستان سفر کرد و در آنجا تحصیلات خود را ادامه داد و رشته تحصیلی خود را برای مطالعه امور سیاسی بین المللی تغییر داد.
فصل هجرت به شمال
مریود
کشور من سودان
الطیب صالح در سال های اخیر در بخش عربی بی بی سی کار می کرد و در آنجا به عنوان مدیر فیلمهای درام بود و پس از استعفای وی از بی بی سی به سودان بازگشت. او برای یک دوره در رادیو سودان کار کرد و سپس به دولت قطر مهاجرت کرد و در وزارت اطلاعات کار کرد. سپس به عنوان مدیر منطقه ای یونسکو در پاریس خدمت می کرد و نماینده سازمان در خلیج فارس بود.
الطیب صالح بسیاری از رمان هایی را که به بیش از سی زبان ترجمه شده است نوشت مانند «فصل مهاجرت به شمال»، «عروسی زین»، «مریود» و… «مهاجرت به شمال» یکی از ۱۰۰ رمان برتر دنیا است. او جوایز متعددی را به دست آورده است. این رمان نخستین بار در اواخر دهه ۱۹۶۰ در بیروت منتشر شد. در سال ۲۰۰۱ کتاب او توسط آکادمی عرب در دمشق به عنوان نویسنده «بهترین رمان عرب قرن بیستم» شناخته شد.الطیب صالح سه رمان و چند مجموعه داستان کوتاه را منتشر کرد. رمان او «عروسی زین» در اواخر دهه ۱۹۷۰ به یک نمایشنامه در لیبی تبدیل شد.الطیب صالح در زمینه روزنامه نگاری یک ستون هفتگی در یک روزنامه عربی لندن تحت عنوان مجله داشت که در آن می نوشت؛ و در طول کار خود در بی بی سی نیز به موضوعات مختلف ادبی می پرداخت.
تعدادی از رمانهای او عبارتند از:

نقل قول ها

طیِّب صالح (به عربی: الطیب صالح) (زادهٔ ۱۲ ژوئیه ۱۹۲۹ درگذشت– ۱۸ فوریه ۲۰۰۹) نویسنده سودانی بود.
• «این خانه های حاشیهٔ بیابان انگار چنان است که قومی سال ها پیش می خواست اینجا مستقر شود، اما از این کار دست شست و به عجله راه سفر در پیش گرفت. چیزهایی اینجا شروع می شود و چیزهایی تمام می شود. در اوج گرمای بیابان نفخهٔ نرم و نازکی از نسیم خنک از جانب رود می وزد و به تریشه ای از حقیقت در دنیای مالامال از دورغ می ماند. صدای آدم ها، پرندگان و چارپایان چون نجوای آهسته ای دم گوش است و پت پت مدام موتور آب حساس محال را تقویت می کند؛ و رود، رودی که اگر نبود نه آغازی بود و نه انجامی، بی اعتنا به دنیا و مافیها به سوی شمال روان است؛ اگر کوهی سرراهش قرار گیرد به سوی شرق می پیچد؛ اگر به درهٔ عمیقی برسد به سمت غرب می رود؛ اما دیر یا زود در مسیر سفر بی بازگشت خود به سوی دریا در شمال روانه می شود…»• «زندگی سرشار از درد است، اما ما باید خوشبین باشیم و با شجاعت با آن روبرو شویم.»• «به گذشته چسبیدن دردی دوا نمی کند.»• «و آنکو که نیکی بپروراند، جوجه مرغ های شادی را پرواز دهد و آن کس که تخم بدی بپاشد، درختی به بار می آورد پر از تیغ و خار اندوه با میوهٔ حسرت. خداوند رحمت خود را شامل حال کسانی می کند که خطا پوشند و به ظواهر اشیا و امور نظر نمی کنند.»• «زندگی می کنم، چون چند نفری هستند که می خواهم هرچه بیشتر نزدشان بمانم و کارهایی دارم که باید انجام بدهم. به من چه که زندگی معنا دارد یا نه. اگر نتوانم ببخشم، سعی می کنم فراموش کنم. به زور و کلک زندگی می کنم.»


کلمات دیگر: