کلمه جو
صفحه اصلی

لاورنس کراوس

دانشنامه عمومی

لاورنس کراوس با نام اصلی لاورنس ماکسول کراوس (به انگلیسی: Lawrence Maxwell Krauss) (زاده ۲۷ می ۱۹۵۴) فیزیکدان کانادایی-آمریکایی است که در شاخه فیزیک نظری فعالیت می کند. او استاد فیزیک در مدرسه تحقیقات زمین و فضا است و در دانشگاه آریزونا نیز مدیر پروژه است. او مؤلف چندین کتاب است که همگی جز پرفروشترین ها بوده اند. از معروفترین کتابهای او «هستی (گیتی) از هیچ چیز» است.
مستند
ناباوران - ۲۰۱۳
کراوس در نیویورک متولد شد و تقریباً بلافاصله همراه خانواده اش به کانادا مهاجرت کرد. دوران کودکی را در تورنتو گذراند. در ۱۹ ژانویه ۱۹۸۰ با کاترین کلی ازدواج کرد. کاترین از بومیان ایالت نوا اسکوشیا است. در ۲۳ نوامبر ۱۹۸۴ آن ها صاحب دختری به نام لیلی شدند. کراوس و کلی در سال ۲۰۱۰ از هم جدا شدند. کراوس تحصیلات خود را ادامه داد و در رشته فیزیک و ریاضی در سال ۱۹۷۷ فارغ التحصیل شد. در سال ۱۹۸۲ به درجه دکترای فیزیک از مؤسسه فناوری ماساچوست نائل و در اوت ۲۰۰۸ به دانشگاه آریزونا ملحق شد.او چندین حضور در شبکه های تلویزیونی داشته و همچنین برای نیویورک تایمز مقاله نوشته و مخالفتش با نظریه طراحی هوشمند برایش معروفیت به همراه آورده است. او هم اکنون با مؤسسه دانشمندان و مهندسان آمریکا در سمت مشاور فعالیت دارد. کراوس در نوامبر ۲۰۰۶ و اکتبر ۲۰۰۸ در سمپوزیوم فراتر از ایمان حضور داشت و جز سخنرانان نیز بود. او همچنین در کمپین انتخاباتی باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ فعالیت داشت. در سال ۲۰۱۰ به عضویت هیئت مدیره فدراسیون دانشمندان آمریکا درآمد.کراوس یکی از منتقدین نظریه ریسمانها است. این موضوع را به تفصیل در کتاب ''پنهان شدن در آینه'' که در سال ۲۰۰۵ انتشار یافت، شرح داده است. در سال های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ نیز کتابهایی از او منتشر شد.
بیشتر فعالیت او به فیزیک نظری معطوف می شود و مقالات متعددی در این زمینه منتشر کرده است. او یکی از اولین فیزیکدانهایی است که در شاخه کیهان شناسی فعالیت کرده و ایده ای که هم اکنون تحت عنوان انرژی تاریک شناخته می شود ماحصل فعالیت های اوست. او یکی از بنیانگذاران و مدیر پروژه آرجینز است که به بررسی و طرح سوالات اساسی در مورد جهان هستی می پردازد و با افراد آکادمیک و صاحب نظری مانند نوآم چامسکی گفتگو داشته است. در سال 2016 دانشگاه آریزونا او را بخاطر آزار جنسی یک زن از سمت مدیر پروژه برکنار کرد.
کراوس یکی از افراد در قید حیاتی است که توسط مجله Scientific American به عنوان نابغه زمان معرفی شده اند. او همچنین تنها فیزیکدانی است که از هر سه جامعه فیزیک آمریکا موفق به دریافت جایزه افتخار شده است: انجمن فیزیک آمریکا، انجمن مدرسین فیزیک آمریکا و مؤسسه فیزیک آمریکا.

نقل قول ها

لاورنس کراوس با نام اصلی لاورنس ماکسول کراوس (به انگلیسی: Lawrence Maxwell Krauss) (زاده ۲۷ می ۱۹۵۴) فیزیکدان کانادایی-آمریکایی است.
• «برای یک فیزیک دان، نسخه اولیه «هیچ»، فضایی خالی است که «هیچ چیز» در آن وجود ندارد. نه ذرّه ای و نه تابشی، و نه هیچ چیز دیگری نباید در این فضا وجود داشته باشد، بنابراین به معنای واقعی کلمه، این «هیچ» است که در این فضا وجود دارد. اما در واقع این «هیچ» با توجه به مکانیک کوانتوم و نسبیّت، بسیار پیچیده است. این «هیچ» نشان می دهد که در یک فضای خالی، در زمانی بسیار کوتاه که حتی ما قادر به اندازه گیری آن نیستیم، ذرّات مجازی در حال جوشش و تلاطم به داخل و خارج هستی هستند.» -> گفتگو
• «من دقیقاً نمی دانم که این کلمات به چه معنی است. به نظر من «هیچ» یک کمیّت فیزیکی است همانگونه که «چیز»، یک کمیّت فیزیکی است، و ما برای شناخت آن نیازمند بررسی جهان هستی هستیم. در حال حاضر، از دیدگاه فیزیکی، ما قادریم اندکی به این موضوع سربسته و اسرارآمیز نزدیک شویم و من می گویم، در واقع به جای مفهوم مبهم «عدم»، که فیلسوفان و حکمای الهی برای هزاران سال دربارهٔ آن بحث کرده اند، تفسیرهای دیگری از «هیچ» وجود دارد، و در واقع، بدون فضا و زمان نیز قابل تصور است، که البته من تصور می کنم از تفسیر «عدم» یا «نیستی»، بهتر باشد. اما در صورتیکه ما قوانین مکانیک کوانتوم و گرانش را به کار بگیریم آنگاه، در این نظریه، حتی خودِ فضا می تواند خودبه خود پا به عرصه وجود بگذارد -فضا و زمان در جائیکه هیچ زمان و فضایی قبلاً وجود نداشت. تصور می کنم که هر کسی تصدیق می کند، این مفهوم به مفهوم «هیچ» خیلی نزدیک است، اما اگر این توضیح کسانی را که تصور می کنند که آن «نیستی» است را قانع نکند، خوب، قبول. اما من بسیار علاقه مند به «هیچِ» جهانِ هستیِ واقعی هستم تا یک تعریف پیشینی مبهم به شکل عدم یا نیستی.» -> گفتگو
• «با توجه به آنچه که ما در مورد گرانش کوانتومی، مکانیک کوانتومی و نسبیّت عام درک می کنیم، کاملاً ممکن است که به معنای واقعی کلمه، یک فضای کوچک، جائیکه پیش از آن «هیچ » نبوده، به وجود آید. به طور معمول چنین فضاهایی در یک مقیاس زمانی بسیار کوتاه، که ما قادر به اندازه گیری آنها نیستیم، به وجود آمده و از بین خواهند رفت، اینگونه جهان ها بسیار سریع ناپدید می شوند. آنچه که قابل توجه است این است که ما شواهد زیادی داریم که در زمان های بسیار اولیه، منظور من چیزی شبیه به یک میلیون، میلیارد، میلیارد، میلیاردیم یک ثانیه بعد از انفجار بزرگ است، جهان هستی ما به وسیله مقدار بسیار زیادی انرژی که در فضا به دام افتاده بود پُف کرده و این انرژی موجب شده که جهان هستی به شکل باور نکردنی ای به سرعت گسترش یابد. ما آن را «دوره تورم» می نامیم. به نظر بیشتر شبیه یک نوع کلاهبرداری و شیادی است: چگونه شما می توانید «چیزی» از «هیچ» داشته باشید؟ اما علم فیزیک به شما اجازه این کار را می دهد.» -> گفتگو
• «این موضوع یک مشکل بزرگ نیست. اما فوق العاده است اگر این پرسش به این صورت مطرح شود، چرا به جای «هیچ»، «چیزی» وجود دارد؟ زیرا هیچ، اساساً ناپایدار است. اساساً فضای خالی، با توجه به قوانینِ مکانیکِ کوانتومیِ گرانش، ناپایدار است. اگر شما فضای خالی را برای مدتی کافی به حال خود رها کنید خودش برای همیشه ذرّه تولید خواهد کرد. از این رو، مسئله اصلی در اینجا این است که این تمایز، این تمایز رایج بین «چیز» و «هیچ» از نگاهِ عقلِ سلیم، همان تمایزی که در علم فیزیک برای آن قائل هستیم، نیست. این موضوع به خاطر قوانین خارق العاده مکانیک کوانتوم است. پرسش بسیار جالب در جهان ما این است که چگونه این جهان، تکامل یافته و ما چگونه وارد اینجا شده ایم؟ من تصور می کنم که چنین پرسش هایی که به نظر دارای اثرات کاملاً قابل توجهی هستند، اغلب در علم رخ می دهد و باعث می شود معنی این کلمات تغییر کند. منظورم این است که این یک کلاهبرداری یا شیادی نیست، و البته این چیزی نیست که با آن به فیلسوفان بتازیم، ما این کار را انجام می دهیم زیرا ما مفاهیم خود را از جهان هستی می گیریم.» -> گفتگو
• «تصور می کنم اغلب پرسش های مربوط به «چرایی» در اصل پرسش های مربوط به «چگونگی» هستند زیرا اگر شما بپرسید «چرا»، آنچه منظور واقعی شما است این است که شما به دنبال هدف هستید. شما یک پیش فرض می سازید به این شکل که معنی و هدفی وجود دارد، و من باید بگویم که در صورتیکه شما بیش از حد بر روی چرایی پافشاری کنید، به این معنی است که پیش از آنکه سؤال را بپرسید، پاسخ را دانسته فرض می کنید. شما فرض می کنید که هدفی برای جهان هستی وجود دارد و اینکه دلایلی برای به وجود آمدن ما وجود دارد؛ ولی چرا باید دلیلی وجود داشته باشد و چرا باید برای جهان هستی هدفی وجود داشته باشد؟ در علم، ما تنها سعی می کنیم نشان دهیم چگونه آن حادث شده است، ممکن است هدفی برای جهان هستی وجود داشته باشد و علم یقیناً نمی تواند در نهایت آن را نفی کند.» -> گفتگو
• «آنچه که ما می توانیم بگوییم این است که تا آنجا که ما می دانیم، هیچ گواهی از هدف ، وجود ندارد و هر چیزی را که ما مشاهده می کنیم به وسیله قوانین فیزیک به وجود آمده است، که ما می توانیم بدون توسل به هرگونه قدرت ماورای طبیعی، درک کنیم.» -> گفتگو
• « وجود هدف الزامی نیست و این موضوع ممکن است باعث ناامیدی برخی از مردم شود. اما در واقع، من آن را موجب جسارت می دانم، آن به من نیرو می بخشد که تصور کنم که به دلیل مجموعه ای از تصادفات، به خصوص در این گوشه دور افتاده از جهان هستی، در وسط یک جای ناشناخته در کهکشان ما و در یک سیّاره دور افتاده، تکامل و خودآگاهی ما روی داده که ما را قادر ساخته این پرسش ها را بپرسم و ما باید از این لحظات کوتاه عمر خود در زیر نور آفتاب لذت ببریم و درک کنیم معنی زندگی ما معنایی است که ما به آن می بخشیم.» -> گفتگو
• «آنچه که چند هزار سال اخیر به ما نشان داده این است که حوزه فلسفه در حال کوچک شدن است؛ بنابراین فکر می کنم آنچه که شگفت انگیز است این است که به خاطر تحولات حیرت انگیز و قابل توجهی که در حوزه علم رخ داده ما در آستانه پرسش هایی قرار گرفته ایم که ممکن نبود تصور کنیم پرسش های علمی باشند ولی از ابتدا مربوط به حوزه علم بوده اند. به هر حال، حوزه علم، درک جهان هستی است.» -> گفتگو
• «من باور ندارم که با برگشت به گذشته، قادر به پیشرفت قابل ملاحظه ای در درک طبیعت و یا حتی خودمان باشیم. من تا آنجا پیش می روم که می گویم، ما در واقع تنها می توانیم ادعا کنیم که شناخت چیزهایی برای ما امکان پذیر است که آشکارا قادر به آزمودن آن باشیم. تا زمانی که ما فقط در حال اندیشیدن دربارهٔ واقعیت باشیم، تنها مشغول انجام یک بازی ذهنی هستیم.» -> گفتگو
• «در واقع، من با دقّت هر چه تمام تر سعی کردم تا کاری که در حال انجام آن هستم و کاری که در حال انجام آن نیستم، را توضیح دهم… من واقعاً به طور دقیق توضیح دادم که چگونه ممکن است میدان های کوانتومی قادر باشند پا به عرصه وجود بگذارند.» -> گفتگو
• «هم اکنون دانشمندان به سمت این ایده کشیده شده اند که در واقع ممکن است هر قانون فیزیکی ای ممکن باشد. برای مثال، اینکه هر نوع دیگری از قانون که برای شما قابل تصور باشد ممکن است در برخی از جهان ها برای یک لحظه میکروسکوپی یا به شکل ابدی ظهور کرده باشد، و این یک پرسش جالب است که تا آنجا که من می دانم ما قادر به حل آن نیستیم. اگر جهان ما تنها یک پتانسیل از تعداد بی شماری از جهان های هستی باشد و برخی از آنها هم اکنون نیز در حال ظهور هستند، پس در واقع ممکن است پرسش ما این باشد که چرا چندین جهان وجود دارد؟» -> گفتگو
• «علم فراتر از یک داستان است و در واقع آن مدت ها پیش جایگزین افسانه ها شده است. اما استدلال من این است که برای همین پرسش هایی که شما پاسخ آن را از علم مطالبه می کنید، اینکه آیا چندجهانی ابدی است و چرا آن ابدی است؟ اگر پاسخ خداوند باشد، این پاسخ تنها یک شکست عقلانی است. اساساً آن ها می گویند، پاسخ به این پرسش بنیادین که چگونه آن پا به عرصه وجود گذاشته است، بسیار دشوار است. من می خواهم هوشی باورنکردنی را فرض کنم و در ضمن حتی این سؤال را نخواهم پرسید که چگونه این هوش باورنکردنی به وجود آمده است. به نظر من که آن تنها تنبلی فکری است.» -> گفتگو
• «من دوست ندارم که از کلمه «باور» استفاده کنم. باور یک کلمه بی ربط برای دانش است.» -> گفتگو
• «همه داشته های علمی من در واقع نشان می دهد که احتمالاً یک چندجهانی ابدی که جهان ما بخشی از آن است، وجود دارد. در واقع در بهترین حالت ممکن، من گمان می کنم که چندجهانی ابدی است، اما مطمئناً جهان ما در آن، ظهور کرده است.» -> گفتگو
• «من کتابی دربارهٔ ریچارد فاینمن نوشتم، فاینمن می گوید ممکن است قوانین فیزیک مانند لایه های یک پیاز باشند، شما دائماً آن را پوست می کنید و تعداد بی شماری لایه پیاز وجود دارد و هرگز نظریه ای برای همه چیز در اختیار ندارید. این می تواند یک مسئله باشد. اما به نظر من، این موضوع حیات را جالب تر می کند. جالب تر نسبت به حالتی که شما فرض می کنید همه چیز را می دانید، تنها با گفتن اینکه، خداوند وجود دارد. به نظر من چنین چیزی خسته کننده و کسالت آور است.» -> گفتگو


کلمات دیگر: