کلمه جو
صفحه اصلی

ضرب المثل های ترکی

نقل قول ها

ضرب المثل های ترکی و مترادف آن به فارسی.
• Aç tavuk rüyasında kendini buĝday ambarında sanırmış.• ترجمه: «مرغ گرسنه در رؤیا، انبار غله خواب می بینند.»مترادف فارسی: «» -> شتر در خواب بیند پنبه دانه// گهی لپ لپ خورد، گه دانه دانه
• مترادف فارسی: «.» -> آدم گرسنه نان سنگک خواب می بیند
• مترادف فارسی: «.» -> آدم برهنه کرباس دولاپهنا خواب می بیند
• Baba oğula bir bağ bağışlamış, oğul babaya bir salkım üzüm vermemiş• ترجمه: «پدر به پسرش یک تاکستان هدیه کرد، پسر حتی دانه ای انگور به پدر نداد.»مترادف فارسی: «.» -> دشمنی بالاتر از اولاد نیست
• مترادف فارسی: «» کلیم کاشانی -> نخل این بستان زبار خویشتن خواهد شکست// هیچ کس از زادهٔ خود خیر در دنیا ندید
• Bilmemek ayıp değil öğrenmemek ayıptır.• ترجمه: «چیزی را ندانستن عیب نیست، چیزی را نیاموختن عیب است.»مترادف فارسی: «.» -> پرسیدن عیب نیست، ندانستن عیب است
• مترادف فارسی: «.» -> دانا هم داند و هم پرسد، نادان نداند و نپرسد
• Bir ipte iki cambaz oynayamaz.• ترجمه: «دو نفر بندباز روی یک طناب نمی توانند نمایش دهند.»مترادف فارسی: «.» -> دو پادشاه در اقلیمی نگنجند
• مترادف فارسی: «.» -> دو شمشیر در نیامی نگنجند
• مترادف فارسی: «.» سعدی -> ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند
• مترادف فارسی: «» سعدی -> آن جا که عشق خیمه زند جای عقل نیست// غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی
• مترادف فارسی: «» نظامی -> بزم دو جمشید مقامی که دید// جای دو شمشیر نیامی که دید
• مترادف فارسی: «» سنایی -> تنگ باشد یکی جهان و دو شـاه// تنگ باشد یکی سپهر و دوماه
• Bir pire için ev yakılmaz.• ترجمه: «به خاطر یک شپش نباید خانه را به آتش کشید.»مترادف فارسی: «.» -> برای یک شپش، لحاف را بیرون نمی اندازند
• مترادف فارسی: «.» -> برای یک کک، گلیم را نمی سوزانند
• مترادف فارسی: «» سنایی -> دوست را کس به یک بدی نفروخت// بهر کیکی گلیم نتوان سوخت
• مترادف فارسی: «.» -> برای یک بی نماز در مسجد را نمی بندند
• Çabuk parlayan çabuk söner.• ترجمه: «روشنایی شدید زود خاموش می شود.»مترادف فارسی: «» -> تب تند زود عرق می کند
• Cahil dostum olacağına, akıllı düşmanım olsun.• ترجمه: «دشمن دانا را به دوست نادان ترجیح می دهم.»مترادف فارسی: «» سعدی -> دشمن دانا بلندت می کند// بر زمینت می زند نادان دوست
• مترادف فارسی: «» نظامی -> دوستی با مردم دانا نکوست// دشمن دانا به از نادان دوست
• مترادف فارسی: «» نظامی -> دشمن دانا که غم جان بود// بهتر از آن دوست که نادان بود
• Can çıkar, huy çıkmaz.• ترجمه: «جان از بدن بیرون می رود ولی عادت می ماند.»مترادف فارسی: «.» -> ترک عادت موجب مرض است
• مترادف فارسی: «.» -> عادت، طبیعت ثانوی است
• مترادف فارسی: «» سعدی -> با جان مگر از جسد بر آید// خویی که فرو شده است با شیر
• Çürük iple kuyuya inilmez.• ترجمه: «با طناب پاره نباید داخل چاه شد.»مترادف فارسی: «.» -> با بند پوسیدهٔ کسی نباید به چاه رفت
• مترادف فارسی: «.» -> به ریسمان پوسیده کسی در چاه شدن
• مترادف فارسی: «.» -> با طناب پوسیده کسی به چاه مرو
• مترادف فارسی: «.» -> با طناب پوسیده کسی به چاه افتادن
• Damlaya damlaya göl olur.• ترجمه: «قطره قطره، دریا شود.»مترادف فارسی: «.» -> قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
• مترادف فارسی: «.» سعدی -> اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی
• مترادف فارسی: «» سعدی -> اندک اندک بهم شود بسیار// دانه دانه است غله در انبار
• Denize düşen yılana sarılır.• ترجمه: «کسی که در دریا درحال غرق شدن است، به مار هم چنگ می اندازد.»مترادف فارسی: «.» (الغریق یتشبث به کل حشیش) -> غریق بر هر گیاه خشک چنگ زند
• مترادف فارسی: «فرومانده مردم به گرداب در// زند چنگ در هر گیاه ناگزر» -> ادیب پیشاوری
• Dereyi görmeden paçayı sıvama.• ترجمه: «پیش از دیدن نهر، پاچهٔ شلوارت را بالا نزن.»مترادف فارسی: «.» -> آب ندیده موزه کشیدن
• Dil kılıçtan keskindir.• ترجمه: «زبان، تیزتر از شمشیر است.»مترادف فارسی: «.» -> زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است
• مترادف فارسی: «.» -> زخم تیر بر تن است و زخم سخن بر جان
• مترادف فارسی: «.» -> زخم سنان بر تن است، زخم زبان بر جان
• Eşek hoşaftan ne anlar. Suyunu içer, denesi kalır.• ترجمه: «خر نداند قدر مربا.»مترادف فارسی: «.» -> خر چه داند قدرحلوای نبات
• مترادف فارسی: «.» -> قیمت زعفران چه داند خر
• مترادف فارسی: «.» -> قدر لوزینه خر کجا داند
• تمثیل: «.» مولوی -> پیش خر، خرمهره و گوهر یکی است
• تمثیل: «» ناصرخسرو -> من آنم که در پای خوکان نریزم// مر این قیمتی لفظ دُرّ ِ دَری را
• تمثیل: «» سعدی -> تو قدر فضل شناسی که اهل فضلی و دانش// شبه فروش چه داند بهای دُرّ ثمین را
• Halep orada ise arsIn buradadIr.• ترجمه: «اگر حلب دور است، آرشین این جاست.»مترادف فارسی: «.» -> اگر یزد دور است، گز نزدیک است
• مترادف فارسی: «!» -> اگر یزد نیست، گـَز هست
• مترادف فارسی: «!» -> همدان دور است؟ کردوش نزدیک است
• مترادف فارسی: «.» -> اگر سیستان دور است، میدانش نزدیک است
• İğneyi kendine, çuvaldızı ele batır.• ترجمه: «یک سوزن به خودت بزن یک جوالدوز به دیگری.»مترادف فارسی: «.» -> اول یک سوزن به خودت بزن بعد یک جوالدوز به دیگران
• İnsanın vatanı doğduğu yer değil, doyduğu yerdir.• ترجمه: «وطن انسان جایی است که شکم سیر است، نه آنجا که زاده شده است.»مترادف فارسی: «» سعدی -> سعدیا حب وطن گرچه حدیثی است درست// نتوان مرد به سختی که در این جا زادم
• İnsan yedisinde ne ise yetmişinde de odur.• ترجمه: «آدم هرچه در هفت سالگی باشد، در هفتاد سالگی هم هست.»مترادف فارسی: «.» -> عقل به هفت که نرسید به هفتاد هم نمی رسد
• İp inceldiği yerden kopar.• ترجمه: «طناب ها از جای نازک پاره می شوند.»مترادف فارسی: «.» -> طناب از جای باریک پاره می شود
• Isıracak köpek dişini göstermez.• ترجمه: «سگ هایی که می خواهند گاز بگیرند، دندانشان را نشان نمی دهندمترادف فارسی: «سگی که واق واق می کند گاز نمی گیرد.» ->
• مترادف فارسی: «.» -> سگ لاینده گیرنده نباشد
• Kefenin cebi yoktur.• ترجمه: «کفن جیب ندارد.»مترادف فارسی: «.» -> کفن جیب ندارد
• Kendi düşen ağlamaz.• ترجمه: «هرکه به تقصیر خویش برزمین افتد، نباید گریه کند.»مترادف فارسی: «.» -> خودافتاده نگرید
• مترادف فارسی: «.» -> خودکرده را چه درمان
• مترادف فارسی: «.» -> خودکرده را تدبیر نیست
• مترادف فارسی: «.» -> خودم کردم که لعنت بر خودم باد
• Keskin sirke küpüne zarar.• ترجمه: «سرکهٔ تند، به خمره اش آسیب وارد می کند.»مترادف فارسی: «.» -> حسود هرگز نیاسود
• Komşunun tavuğu komşuya kaz görünürmüş.• ترجمه: «مرغ همسایه به چشم همسایه، غاز است.»مترادف فارسی: «.» -> مرغ همسایه غاز است
• مترادف فارسی: «.» -> مرغ همسایه غاز می نماید
• مترادف فارسی: «.» -> مرغ همسایه تخم غاز می کند
• مترادف فارسی: «.» -> آش همسایه روغن غاز دارد
• مترادف فارسی: «.» -> دوغ در خانه ترش است
• مترادف فارسی: «.» -> علف در آغل تلخ است
• مترادف فارسی: «.» -> شتر، در قطار دیگران خوش نماید
• مترادف فارسی: «» رشید یاسمی -> نعمت ما به چشم همسایه// صدبرابر فزون کند پایه// چون ز چشم نیاز می بیند// مرغ همسایه غاز می بیند
• Köpek ürür, kervan yürür.• ترجمه: «سگ می غرد، کاروان می رود.»مترادف فارسی: «.» -> سگ لاید و کاروان گذرد
• مترادف فارسی: «؟» مولوی -> زآنهمه بانگ و علالای سگان// هیچ واماند ز راهی کاروان
• Kulaĝına küpe olsun.• ترجمه: «این باید گوشواره ای در گوش تو باشد.»مترادف فارسی: «.» -> آویزهٔ گوش کردن
• مترادف فارسی: «.» (پشت گوشت بنویس!) -> پشت گوش نوشتن
• Kurunun yanında yaş da yanar.• ترجمه: «تر، که درکنار خشک باشد با او هم می سوزد.»مترادف فارسی: «.» -> تر و خشک باهم می سوزد
• مترادف فارسی: «.» -> آتش دوست و دشمن نداند

پیشنهاد کاربران

به امید همسایه باشی شب بدون شام می مونب


کلمات دیگر: