کلمه جو
صفحه اصلی

بارود

عربی به فارسی

باروت


فرهنگ فارسی

( اسم ) باروت

لغت نامه دهخدا

بارود. ( اِ ) بارو. باروت. باروط. رجوع به هر یک از لغات در جای خود شود.

بارود. [ رُ ] ( اِخ ) نام بلدی است در گجرات هندوستان که در 130 هزارگزی شمال شهر سورت واقع است. لنگرگاهی زیبا، آب انبارهای وسیع، بتخانه های باتکلف دارد. آثاری از زمان آل تیمور در این شهر هنوز بجای است. در تاریخ 1819م. زلزله شدیدی بعض قسمتهای این شهر را ویران ساخت. این شهر پایتخت راجه های قدیم کیکوار بود که بعدها تابع دولت انگلستان شدند. انگلیس ها آخرین راجه را به جنایات متعددی متهم ساخته وی را معزول و کشور را تماماً بضبط آوردند. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 2: باروده ). رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیه ترکی ج 2 شود.

بارود. ( اِخ ) ج ِ بارودة. ( دزی ج 1 ص 48 ). رجوع به بارودة شود.

بارود. ( اِ ) حجرالسیوس است. ( فهرست مخزن الادویه ). رجوع به اسیوس و برهان قاطع چ معین شود.

بارود. (اِ) بارو. باروت . باروط. رجوع به هر یک از لغات در جای خود شود.


بارود. (اِ) حجرالسیوس است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به اسیوس و برهان قاطع چ معین شود.


بارود. (اِخ ) ج ِ بارودة. (دزی ج 1 ص 48). رجوع به بارودة شود.


بارود. [ رُ ] (اِخ ) نام بلدی است در گجرات هندوستان که در 130 هزارگزی شمال شهر سورت واقع است . لنگرگاهی زیبا، آب انبارهای وسیع، بتخانه های باتکلف دارد. آثاری از زمان آل تیمور در این شهر هنوز بجای است . در تاریخ 1819م . زلزله ٔ شدیدی بعض قسمتهای این شهر را ویران ساخت . این شهر پایتخت راجه های قدیم کیکوار بود که بعدها تابع دولت انگلستان شدند. انگلیس ها آخرین راجه را به جنایات متعددی متهم ساخته وی را معزول و کشور را تماماً بضبط آوردند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2: باروده ). رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیه ٔ ترکی ج 2 شود.



کلمات دیگر: