کلمه جو
صفحه اصلی

چسپانیدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ( چسبانید چسباندخواهد چسبانید بچسبان چسباننده چسبانیده لازم : چسبیدن ) متصل کردن دو چیز بهم پیوستن دو چیز بیکدیگر.
چسپاندن . دوسانیدن یا میل دادن و مایل کردن .

لغت نامه دهخدا

چسپانیدن. [ چ َ دَ ] ( مص ) چسپاندن. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). دوسانیدن. دو چیز را بهم ملصق کردن. چفسانیدن. چسبانیدن. بشلانیدن. دو یا چند چیز را بوسیله سریش یا انواع دیگر چسپ ها بهم چسپاندن. اِلزاز. اِلزاق. اِلساق. اِلصاق. لَطّ. ( منتهی الارب ). رجوع به چسپاندن شود. || میل دادن. اماله. استمالة. ( محمد دهار ). اضلاع. ( تاج المصادر بیهقی ): الاستمالة؛ سوی خود چسپانیدن. ( مجمل اللغة ). صَور. ( تاج المصادر بیهقی ). اِجناح. ( زوزنی ). اِکفاء. ( محمد دهار ). مایل کردن. منحرف کردن.


کلمات دیگر: