کلمه جو
صفحه اصلی

حذم

فرهنگ فارسی

خرگوشهای چابک دزدان دانا و ماهر در دزدی

لغت نامه دهخدا

حذم. [ ح َ ذِ ] ( ع ص ) برنده. ( منتهی الارب ). قاطع. ( اقرب الموارد ).

حذم. [ ح َ ] ( ع مص ) بریدن. ( زوزنی ). || بشتاب خواندن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مهذب الاسماء ). حذم در قرائت ؛ بشتاب و تند خواندن. || بشتاب رفتن. تند رفتن. سبک رفتن. ( منتهی الارب ).

حذم. [ح َ ذَ ] ( ع مص ) طیران مرغ پربریده. ( منتهی الارب ).

حذم. [ ح ُ ذَ ] ( ع ص ) مرد کوتاه که گام نزدیک گذارد. ( منتهی الارب ).

حذم. [ ح ُ ذُ ] ( ع ص ، اِ ) خرگوشهای چابک. || دزدان دانا و ماهر در دزدی. ( منتهی الارب ).

حذم . [ ح َ ] (ع مص ) بریدن . (زوزنی ). || بشتاب خواندن . (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء). حذم در قرائت ؛ بشتاب و تند خواندن . || بشتاب رفتن . تند رفتن . سبک رفتن . (منتهی الارب ).


حذم . [ ح َ ذِ ] (ع ص ) برنده . (منتهی الارب ). قاطع. (اقرب الموارد).


حذم . [ ح ُ ذَ ] (ع ص ) مرد کوتاه که گام نزدیک گذارد. (منتهی الارب ).


حذم . [ ح ُ ذُ ] (ع ص ، اِ) خرگوشهای چابک . || دزدان دانا و ماهر در دزدی . (منتهی الارب ).


حذم . [ح َ ذَ ] (ع مص ) طیران مرغ پربریده . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: