کلمه جو
صفحه اصلی

میمون


مترادف میمون : باشگون، خجسته، خجسته پی، خوش شگون، خوش قدم، سعد، فرخ، فرخنده، مبارک، مبارک پی، مسعود، نیک پی، همایون ، بوزینه، حمدونه، چز

متضاد میمون : بدشگون، بدیمن

برابر پارسی : خجسته، همایون

فارسی به انگلیسی

monkey, ape, auspicious, happy fortunate, aupicious, happy, glad, grateful, opportune, simian

monkey, ape


auspicious, happy


fortunate, glad, grateful, happy, monkey, opportune, simian


فارسی به عربی

قرد

مترادف و متضاد

باشگون، خجسته، خجسته‌پی، خوش‌شگون، خوش‌قدم، سعد، فرخ، فرخنده، مبارک، مبارک‌پی، مسعود، نیک‌پی، همایون


anthropoid (اسم)
میمون، میمون ادم نما، عنتر

monkey (اسم)
میمون، بوزینه

ape (اسم)
میمون، بوزینه

puggy (اسم)
میمون

jackanapes (اسم)
میمون، بوزینه، جلف، ادم خودساز

man-ape (اسم)
میمون، عنتر

اسم ≠ بدشگون، بدیمن


۱. باشگون، خجسته، خجستهپی، خوششگون، خوشقدم، سعد، فرخ، فرخنده، مبارک، مبارکپی، مسعود، نیکپی، همایون ≠ بدشگون، بدیمن
۲. بوزینه، حمدونه، چز


فرهنگ فارسی

( صفت ) خجسته فرخنده باشگون : سایه طایرکم حوصله کاری نکند طلب از سایه میمون همایی بکنیم . ( حافظ )
ابن هارون الکاتب از کاتبان و محدثین است

فرهنگ معین

(مِ ) [ ع . ] (اِمف . ) فرخنده ، خجسته . ج . میامن .
( ~. ) (اِ. ) بوزینه .

(مِ) [ ع . ] (اِمف .) فرخنده ، خجسته . ج . میامن .


( ~.) (اِ.) بوزینه .


لغت نامه دهخدا

میمون . [ م َ مو ] (اِخ ) ابن اقرن . وی بعد از ابی الاسود الدؤلی در علوم عربیه امام مقدم است . نحو و سایر علوم عربی را از ابی الاسودالدؤلی آموخت و عنبسةبن معدان الفیل از وی أخذ علوم عربی کرده است . (از ابن الندیم ) (از معجم الادباء).


میمون. [ م َ مو ] ( ع ص ) مبارک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).ج ، میامین. دارای یمن و برکت. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( برهان ). بایمن. ( فرهنگ نظام ). خجسته. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( غیاث ). همایون. ( اوبهی ). فرخنده. خجسته. ( ناظم الاطباء ). خوش شگون. ( فرهنگ نظام ). مسعود. فرخ. بامیمنت. بایمن. خنشان. همایون. خرم. باشگون. مقابل مشؤوم :
همی فزونی جوید اواره بر افلاک
که تو به طالع میمون بدو نهادی روی.
شهید بلخی ( اشعار پراکنده ص 36 ).
دیدن او بامداد خلق جهان را
به بود از صدهزار طایر میمون.
فرخی.
آفرین زان مرکب میمون که دیدم بر درش
مرکبی زین کرده و خاره بر و جادوربای.
منوچهری.
گر ایدونی و ایدون است حالت
شبت خوش باد و روزت نیک و میمون.
ناصرخسرو.
پند پدر بشنو ای پسر که چنین
روز من از راه پند میمون شد.
ناصرخسرو.
میمون چو همایست بر افلاک و شما باز
چون جغد به ویرانه در اعدای همائید.
ناصرخسرو.
امیر غازی محمود رای میدان کرد
نشاط مرکب میمون و گوی و چوگان کرد.
مسعودسعد.
صد هزاران سال میمون باد جشن مهرماه
بر شهنشاهی که دارد صد هزاران مهر و ماه.
امیرمعزی ( از آنندراج ).
دولت میمون را... فضایل و مناقب بسیار است. ( کلیله و دمنه ). طالعی میمون برای حرکت او تعیین کردند. ( کلیله و دمنه ). آن ایام میمون ملک را مدخر شود. ( کلیله و دمنه ).
آباد بر آن باره میمون همایون
خوش گام چو یحموم و ره انجام چو دلدل.
عبدالواسع جبلی.
نیست جهانم به کار بی درمیمون تو
ور بودم فی المثل عمر در او جاودان.
خاقانی.
گر بپرم بر فلک شاید که میمون طایرم
ور بچربم بر جهان زیبد که والا گوهرم.
خاقانی.
سوده و بوده شمر اشهب میمونش را
سوده قضا در رکاب بوده قدر در عنان.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 332 ).
گر رود بر لفظ میمونت که کردیمش قبول
گاه نظم و نثر حسانی و سحبانی کند.
ظهیر.
پیشانی بر خاک جناب میمون خواهند نهاد. ( سندبادنامه ص 11 ).
چتر میمون همت اعلات
سایه دار سپهر اعظم باد.
؟ ( سندبادنامه ص 11 ).

میمون . [ م َ مو ] (اِخ ) ابن ابراهیم کاتب . وی کاتب مکاتبات خاصه ٔ متوکل خلیفه ٔ عباسی است و کتاب رسائل از تألیفات اوست . بعربی نیز شعر می گفته و دیوان او بیست ورقه است . (از ابن الندیم ) (از یادداشت مؤلف )


میمون . [ م َ مو ] (اِخ ) ابن جعفر، مکنی به ابوتوبه ، لغوی و نحوی و ادیب بوده است . وی شاگرد ابی الحسن کسائی است و عمروبن سعیدبن سلم از وی کسب ادب کرده است ، وی با اصمعی مباحثاتی نیز داشته است . (از معجم الادباء).


میمون . [ م َ مو ] (اِخ ) ابن مهران الرقی ، مکنی به ابوایوب . فقیه و قاضی متولد به سال 37 هَ . ق . متوفی به سال 117 هَ . ق . وی یکی از ثقات حدیث است ، درکوفه نشو و نما یافت و در زمان عمربن عبدالعزیز منصب قضا یافت مردی کثیرالعبادة بود و نسبتش به رقة است که یکی از بلاد بین النهرین است . (از الاعلام زرکلی ).


میمون . [ م َ مو ] (اِخ ) ابن نجیب واسطی ، طبیبی فاضل و حکیم بوده . وی از اطباء و ریاضی دانان معروف عهد غزالی و همدست خیام در رصد و اصلاح تقویم جلالی بود. منطق و طبیعیات و الهیات شفا را بخوبی میدانست . پدرش از واسط به اهواز مهاجرت کرد و میمون آنجا متولد شد و یک چند در بغداد و چندی در هرات اقامت کرد و کمتر با ارباب جاه و مال می آمیخت . نزد شرف الدین ظهیرالملک علی بن حسن بیهقی حاکم هرات تقرب و احترامی شایان داشت . از گفته های اوست : خردمند کسی است که هرگاه حادثه ای بر او وارد شود بهت زده نشود و از جستجوی چاره بازنماند. (از تتمه ٔ صوان الحکمة) (از غزالی نامه ٔ همائی ). و رجوع به تاریخ الحکمای شهرزوری شود.


میمون . [ م َ مو ] (اِخ ) ابن هارون بن مخلدبن أبان ، مکنی به ابوالفضل متوفی به سال 297 هَ . ق . وی از اهل بغداد و کاتب و صاحب اخبار و ادیب و شاعر بود. از جاحظ کسب علوم کرد و ازاو جعفربن قدامة کسب علم کرده است . (اعلام زرکلی ).


میمون . [ م َ مو ] (اِخ )ابن محمدبن معتمدبن مکحول ، مکنی به ابوالمعین النسفی ، متوفی به سال 508 هَ . ق . از فضلا است . او راست : کتاب بحرالکلام در توحید و کتاب تبصره ایضاً در توحید.و کتاب التمهید لقواعدالتوحید. (از الاعلام زرکلی ).


میمون . [ م َ مو ] (اِخ )ابن هارون الکاتب . از کاتبان و محدثین است و از اسحاق بن ابراهیم موصلی و تعداد زیادی از محدثین دیگر اخذحدیث کرده است . (از الوزراء و الکتاب ) (از موشح ).


میمون . [ م َ مو ] (ع ص ) مبارک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).ج ، میامین . دارای یمن و برکت . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (برهان ). بایمن . (فرهنگ نظام ). خجسته . (مهذب الاسماء) (دهار) (غیاث ). همایون . (اوبهی ). فرخنده . خجسته . (ناظم الاطباء). خوش شگون . (فرهنگ نظام ). مسعود. فرخ . بامیمنت . بایمن . خنشان . همایون . خرم . باشگون . مقابل مشؤوم :
همی فزونی جوید اواره بر افلاک
که تو به طالع میمون بدو نهادی روی .

شهید بلخی (اشعار پراکنده ص 36).


دیدن او بامداد خلق جهان را
به بود از صدهزار طایر میمون .

فرخی .


آفرین زان مرکب میمون که دیدم بر درش
مرکبی زین کرده و خاره بر و جادوربای .

منوچهری .


گر ایدونی و ایدون است حالت
شبت خوش باد و روزت نیک و میمون .

ناصرخسرو.


پند پدر بشنو ای پسر که چنین
روز من از راه پند میمون شد.

ناصرخسرو.


میمون چو همایست بر افلاک و شما باز
چون جغد به ویرانه در اعدای همائید.

ناصرخسرو.


امیر غازی محمود رای میدان کرد
نشاط مرکب میمون و گوی و چوگان کرد.

مسعودسعد.


صد هزاران سال میمون باد جشن مهرماه
بر شهنشاهی که دارد صد هزاران مهر و ماه .

امیرمعزی (از آنندراج ).


دولت میمون را... فضایل و مناقب بسیار است . (کلیله و دمنه ). طالعی میمون برای حرکت او تعیین کردند. (کلیله و دمنه ). آن ایام میمون ملک را مدخر شود. (کلیله و دمنه ).
آباد بر آن باره ٔ میمون همایون
خوش گام چو یحموم و ره انجام چو دلدل .

عبدالواسع جبلی .


نیست جهانم به کار بی درمیمون تو
ور بودم فی المثل عمر در او جاودان .

خاقانی .


گر بپرم بر فلک شاید که میمون طایرم
ور بچربم بر جهان زیبد که والا گوهرم .

خاقانی .


سوده و بوده شمر اشهب میمونش را
سوده قضا در رکاب بوده قدر در عنان .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 332).


گر رود بر لفظ میمونت که کردیمش قبول
گاه نظم و نثر حسانی و سحبانی کند.

ظهیر.


پیشانی بر خاک جناب میمون خواهند نهاد. (سندبادنامه ص 11).
چتر میمون همت اعلات
سایه دار سپهر اعظم باد.

؟ (سندبادنامه ص 11).


این پادشاه میمون سیرت همایون سریرت . (سندبادنامه ص 17). منابر به ذکر القاب میمون او بیاراستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 339).
یاد یاران یار را میمون بود
خاصه کان لیلی و این مجنون بود.

مولوی .


امشبم طالع میمون و بخت همایون بدین بقعه رهبری کرد. (گلستان ).
که را مجال نظر بر جمال میمونت
بدین صفت که تو دل میبری ورای حجاب .

سعدی (بدایع).


سایه ٔ طایر کم حوصله کاری نکند
طلب از سایه ٔ میمون همائی بکنیم .

حافظ.


- ابوالمیمون ؛ انگبین . (دهار).
- میمون النقیبه ؛ مبارک پی . (مهذب الاسماء).
- میمون شدن ؛ خجسته شدن . فرخنده شدن . مبارک شدن . خرم و باشگون شدن :
پند پدر بشنو ای پسر که چنین
روز من ازراه پند میمون شد.

ناصرخسرو.


|| نیک بخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خوشبخت :
نه در بهشت خلد شود کافر
کان جایگاه مؤمن و میمون است .

ناصرخسرو.


|| خوش آغال . خوش اغور. مقبل . متوفق . || (اِ) نره ٔ مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || غلام و بنده . (ناظم الاطباء). نامی بندگان و غلامان ترک را.

میمون . [ م َ مو / م ِ مو ] (اِ) گیاهی است از تیره ٔ میمونیان و از راسته ٔ دولپه ایهای پیوسته گلبرگ که میوه اش کپسول است و با دو شکاف بازمیشود و یکی از گیاهان زینتی است و گلهایش غالباً به رنگ سفید و بنفش و قرمز است . انف الثور. انف العجل . گل میمون . تم الذئب . واق واق چیچکی . ارسلان اغزی . (از گیاه شناسی گل گلاب ) (از فرهنگ گیاهی ). وجه تسمیه ٔ این گیاه به مناسبت شکل ظاهری جام گل این گیاه به قیافه ٔ میمون است .


میمون . [ م َ مو / م ِ مو ] (اِ) بوزینه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). جانوری است معروف و آن برزخ است میان انسان و حیوان غیرناطق . (برهان ). میمونها خود راسته ای را از پستانداران تشکیل میدهند شکل دست و پای آنها شبیه دست انسان است از اینجهت آنها را «چهاردستان » گویند. در بسیاری صفات جسمانی مخصوصاً از نظر دندان بندی به انسان شباهت دارند و عموماً به زندگی روی درختان عادت دارند. میمونها شامل اقسام آدم نماها (شمپانزه ، گوریل ، اورانگ اوتان ، ژیبون ) و میمونهای دم دار (میمونهای قاره ٔ قدیم و میمونهای قاره ٔ جدید) است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). مهنانه . (ناظم الاطباء). بوزنه . (آنندراج ) (غیاث ). انتر. (فرهنگ نظام ). قرد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (ملخص اللغات ). کپی حمدونه . گپی . میمونها پستاندارانی از راسته ٔ پریمات ها (نخستینان ) هستند که داری صورت نسبةً پهن و انگشتان ناخن دار میباشند و اغلب گونه های آنها بدون پوزه است و دارای پستانهای کاملاً سینه ای مشخصند. میمونها معمولاً به زندگی روی درخت عادت دارند و شکل دست و پای آنها شبیه دست انسان است و چون انگشت شست پاهای آنها مانند انگشت شست دست در مقابل سایر انگشتان قرار گرفته بدینجهت با پاهای خود نیز میتوانندمانند دست ها اشیاء را بگیرند از این رو آنها را چهاردستان نیز گویند. میمونها همه چیز میخورند و در بسیاری از صفات خصوصاً از نظر وضع دندان بندی به انسان شباهت دارند. میمونها پستاندارانی عالی و باهوشند و از لحاظ تقسیم بندی جانوری بلافاصله بعد از انسان قرار دارند و دارای زندگی اجتماعی میباشند. جنس ماده در هر دفعه یک نوزاد به دنیا می آورد و ندرتاً ممکن است دوقلو بزاید مادر از نوزادش تا سن بلوغ بخوبی محافظت میکند و در اکثر گروهها جنس نر نیز با شجاعت بی نظیر از خانواده اش دفاع میکند. میمونها را به سه دسته تقسیم می کنند: 1- میمونهای با منخرین فاصله دار ، این میمونها مخصوص جنوب قاره ٔ جدید (امریکای جنوبی ) میباشند. سوراخهای بینی آنها از همدیگر دور هستند و جدار ضخیمی آنها را از هم جدا میکند. دم این دسته از میمونها دراز و گیرنده است . میمونهای مزبور هنگام غروب بطور دسته جمعی حرکت میکنند وزوزه های موحش بلند میکشند. نمونه ٔ این دسته از میمونها می ستس (میست ) میباشد.2- میمونهای با منخرین نزدیک ، جدار حد فاصل بین منخرین این دسته از میمونها نازک است و دم آنها کوتاه تر از افراد دسته ٔ قبل میباشد و گیرنده نیست . فرمول دندان آنها شبیه انسان است .نمونه ٔ این دسته از میمونها انتر (عنتر) است که در آسیا میزید. 3- میمونهای آدم نما ، این دسته از میمونها از لحاظ صفات تکاملی از سایر میمونها جلوترند و در سلسله ٔ جانوری از لحاظ تکامل اندامها و وضع نیمکره های مغزی بلافاصله بعد از انسان قرار دارند. میمونهای آدم نما بدون دم هستند. از نمونه ٔ این دسته یکی اورانگوتان است که در جزایر سُند میزید و دیگر شمپانزه است که محل زیستش در افریقاست ، دیگر گوریل است که آنهم مخصوص افریقا است و بالاخره ژیبون که در جزایر سوماترا و هندوستان میزید. (از لاروس بزرگ و دائرة المعارف کیه ) :
کند از خست او همی پنهان
همچو میمون نخود در آکپ خویش .

خسروانی .


- مثل میمون ؛ زشت . کریه .
- امثال :
میمون در حمام بچه اش را زیر پاش می گذارد .
میمون را کون سوخت بچه را به زیر گرفت .
میمون کونش بر زمین سوخت بچه اش را زیر کون گذاشت . (فرهنگ نظام ).
میمون که به تنگ می آید بچه ٔ خودرا زیر کون می گذارد . (آنندراج ).
میمون هرچه زشت تر است بازیش بیشتر است . (فرهنگ نظام ).

میمون . [م َ مو ] (اِخ ) ابن قیس بن جندل . رجوع به اعشی شود.


میمون . [م َ مو ] (اِخ ) قریه ای واقع در سه فرسنگ و نیمی میانه ٔ شمال و مغرب اصطهبانات . (فارس نامه ٔ ابن البلخی ).


فرهنگ عمید

پستانداری پشمالو و شبیه انسان، با دست‌های بلند که معمولاً روی درختان زندگی می‌کند؛ بوزینه؛ بوزنه؛ بوزنینه؛ پوزینه؛ حمدونه؛ پهنانه؛ مهنانه؛ چز؛ کپی.


دارای یمن و برکت؛ مبارک؛ خجسته.


دارای یمن و برکت، مبارک، خجسته.
پستانداری پشمالو و شبیه انسان، با دست های بلند که معمولاً روی درختان زندگی می کند، بوزینه، بوزنه، بوزنینه، پوزینه، حمدونه، پهنانه، مهنانه، چز، کپی.

دانشنامه عمومی

میمون ها از نسل پیش میمونیان پدید آمده اند. میمون مانندهای اولیه در آمریکای جنوبی طی نود میلیون سال به رده پَخ بینیان (مارموستها، میمون های عنکبوتی و غیره) تکامل یافته اند که ویژه هند هستند.در جهان کهن تکامل میمون مسیر متفاوت و پرثمرتری را پیمود که نخستین گام آن پیدایش رده راست بینیان (ماکاکها، بابونها و غیره) بود.
عنتر_دم کوتاه
اولین میمونی که به فضا پرتاب شد، در سال ۱۹۴۹ توسط ایالات متحده آمریکا و بر روی موشک موسوم به V-2 به ارتفاع ۱۳۴ کیلومتر از سطح زمین رسید. این میمون در مسیر بازگشت، به دلیل باز نشدن چتر نجات کشته شد.
تا کنون پنج دولت ایالات متحده آمریکا، اتحاد شوروی، فرانسه، آرژانتین و ایران میمون به فضا پرتاب کرده اند.
مک ایودی، کالین، اطلس تاریخی آفریقا، ترجمه فریدون فاطمی، تهران ۱۳۶۵، ص ۱۳.

دانشنامه آزاد فارسی

مِیْمون (monkey)
مِیْمون
هریک از انواع کوچک تر نخستیان۱ انسان نما۲ و عموماً درخت نشین، به غیر از انسان ها و میمون های انسان نما۳. میمون ها شامل ۱۲۵ گونه اند که در افریقا، آسیا، و نواحی حاره امریکای مرکزی و امریکای جنوبی زندگی می کنند. میمون ها اساساً برگ و میوه می خورند و جانوران تقریباً کوچکی اند. چندین گونه به سبب از بین رفتن زیستگاه جنگلی شان در معرض انقراض قرار دارند، از جمله میمون عنکبوتی پشمالو۴ و ساکی۵ سیاه در جنگل آمازون۶. میمون های برّ قدیم، متعلق به خانوادۀ میمون های برّ قدیم۷، در نواحی گرمسیری افریقا و آسیا، به سبب نزدیک بودن سوراخ های بینی و نیز شست تمایزیافته شان قابل تشخیص اند. برخی گونه ها دارای کیسۀ گونه اند و باسن شان متشکل از پوست لُخت شده است. این نوع بابون۸ ها، لنگور۹ها، ماکاک۱۰ ها و گنون۱۱ ها را نیز دربر می گیرد. میمون های برّ جدید، در امریکای مرکزی و جنوبی، به سبب داشتن سوراخ های بینی دور از هم مشخص می شوند. برخی دارای دم های بسیار حساسی اند که می تواند به منزلۀ اندام حرکتی اضافی، برای گرفتن شاخه ها یا اشیاء به کار آید. این جانوران شامل دو خانواده اند: (۱) خانوادۀ میمون های بزرگ برّ جدید۱۲ شامل گونه های بزرگ تر ساکی، کاپوچین۱۳، اسکویرل۱۴، هووْلر۱۵، و میمون عنکبوتی۱۶. (۲) خانوادۀ مارموست۱۷ شامل مارموست کوچک۱۸ و تامارین۱۹ ها. قدیمی ترین جمجمۀ میمون در ۱۹۹۷، در نزدیکی دریاچۀ ویکتوریا۲۰ی کنیا کشف شد. این جمجمه متعلق به victoriapithecus macinnesi، میمون کوچکی شبیه وروت۲۱، است و حدود ۱۴.۷تا ۱۶ میلیون سال قدمت دارد. محققان برزیلی و ژاپنی گونۀ جدیدی از میمون تی تی۲۲ را در اوایل سال ۲۰۰۰، در شمال شرقی برزیل کشف کردند. اتحادیۀ حفاظت جهانی۲۳ میمون callicebus coimbrai را بلافاصله پس از کشف، گونه ای در معرض انقراض اعلام کرد.primatesanthropoidapeswooly spider monkeysakiAmazonian forestcerrcopithecidaebaboonlangurmacaqueguenonCebidaecapuchinsquirrelhowlerspider monkeyCallithricidaemarmosetstamarinLake VictoriavervettitiWorld Conservation Union

فرهنگ فارسی ساره

خجسته، همایون


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] میمون (ابهام زدایی). واژه میمون ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: معانی• میمون، بوزینه، اسمی کلی برای میمون دارای چابکی فوق العاده و هوشمندی و زرنگی شگفت انگیز• چاه میمون، یکی از چاه های عربستان و دارای کاربرد فقهی در باب حج اعلام و اشخاص• میمون بن قیس، با تخلص ابوبصیر، از مشهورترین شاعران طبقه اول در جاهلیت و یکی از اصحاب معلقات نه گانه• میمون بن مهران، میمون بن مهران، رقی جزری، کنیه اش ابوایوب، از والیان بنی امیه و والی جزیره
...

گویش بختیاری

مهمان.


واژه نامه بختیاریکا

مَلو
ممیم

جدول کلمات

بوزینه ,مبارک

پیشنهاد کاربران

قرده

بدشکل بی ادب

در پهلوی " کپیگ" برابر نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته مکنزی و برگردان بانو مهشید میرفخرایی.

پیشوند Mimeo یا mimo به معنی imitate ( تقلید کردن ) است. واژه میمیک ( mimic ) هم از همین ریشه است؛ یعنی شکل کلی صورت از چه الگویی تقلید می کند.

میمون ( monkey ) : چَز
ape با نام علمی �هُمینوئید ( hominoidea ) : انسان واره� =کَپی


او درست شکل میمون بود

عوام اسمِ این حیوان معروف و اسمِ واقعه ای که فرخنده باشد را یک جور تلفظ میکنند و میگویند�مِیمون�
دوستان متوجه هستند که اسمِ معنای دوم به فتح میم هست چونکه اسم مفعول است از مادۀ� یُمن� کَما لایَخفیٰ.

حمدونه. . .

پته میمون

میمون به انگلیسی میشه monkey به عربی میشه قرد


کلمات دیگر: