کلمه جو
صفحه اصلی

مستد

فرهنگ فارسی

راست شده و استوار گشته

لغت نامه دهخدا

مستد. [ م ُ ت َدد ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استداد. راست شده و استوارگشته. ( ناظم الاطباء ). بسته شده و مغلق. ( اقرب الموارد ). || انباشته شده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به استداد شود.


کلمات دیگر: