کلمه جو
صفحه اصلی

ته بازاری

فرهنگ فارسی

همان بازاری و ته بازاری جمعی که جا و مکانی ندارند و در ته بازار می باشند از اهل زبان بتحقیق پیوسته کنایه از مردم اهل حرفه مثل طباخ و کبابی و نانوا و دلال و سمسار و پالان دوز و غیرهم که در بازار دکان داشته باشند

لغت نامه دهخدا

ته بازاری. [ ت َه ْ ] ( ص نسبی )... همان بازاری و ته بازاری. جمعی که جا و مکانی ندارند و درته بازار می باشند. از اهل زبان بتحقیق پیوسته کنایه از مردم اهل حرفه مثل طباخ و کبابی و نانوا و دلال وسمسار و پالان دوز و غیرهم که در بازار دکان داشته باشند و لهذا اطلاق آن بر مردم اجلاف و فرومایه نیز آمده. ( آنندراج ) :
نشکند هرگز خمار من ز ته مینای می
طفلک مقبول ته بازاریی می خواستم.
طاهر وحید ( از آنندراج ).
مست سازد گر مرا مانند ته مینای می
نشاء طفلان ته بازار، اینم ثابت است.
؟ ( ایضاً ).
|| در هندوستان ته بازاری محصولی را گویندکه از مردم بازارنشین گیرند و این مردم غیردکاندار باشند. مثل تره فروش و فواکه فروش و مانند اینها که اجناس را از اطراف آورده در بازار فروشند. ( آنندراج ). مال الاجاره سکوهای بازار. ( ناظم الاطباء ).


کلمات دیگر: