آهنگ کردن . قصد کردن چیزی .
تنوی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
تنوی. [ ت َن ْ ] ( ص ) آنکه چشمش بطرف بالا ثابت مانده. || شاخص. ( ناظم الاطباء ).
تنوی. [ ت َ ن َوْ وی ] ( ع مص ) آهنگ کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). قصد کردن چیزی. ( از اقرب الموارد ).
تنوی. [ ت َ ن َوْ وی ] ( ع مص ) آهنگ کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). قصد کردن چیزی. ( از اقرب الموارد ).
تنوی . [ ت َ ن َوْ وی ] (ع مص ) آهنگ کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قصد کردن چیزی . (از اقرب الموارد).
تنوی . [ ت َن ْ ] (ص ) آنکه چشمش بطرف بالا ثابت مانده . || شاخص . (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: