کلمه جو
صفحه اصلی

تهتار

فرهنگ فارسی

حمق و جهل

لغت نامه دهخدا

تهتار. [ ت َ ] ( ع مص ) گول گردیدن و نادانستن. ( منتهی الارب ): هتر الرجل تهتاراً ( از باب ضرب )؛ گول و احمق گردید آن مرد ونادان شد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ماده بعد شود.

تهتار. [ ت َ ] ( ع اِ ) حمق و جهل. ( اقرب الموارد ). رجوع به ماده قبل شود.

تهتار. [ ت َ ] (ع اِ) حمق و جهل . (اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.


تهتار. [ ت َ ] (ع مص ) گول گردیدن و نادانستن . (منتهی الارب ): هتر الرجل تهتاراً (از باب ضرب )؛ گول و احمق گردید آن مرد ونادان شد. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.



کلمات دیگر: