کلمه جو
صفحه اصلی

اشن

فرهنگ فارسی

پسوند اسم مصدر شن
نام نهریست در سنجاق منتشا از ولایت آیدین که از حدود کوههای واقع در حدود دنیزلی و تکه سنجاقی سرچشمه میگیرد و در نزدیکی حدود شرقی ولایت رو بجنوب میرود و ضمنا نهرهای بسیاری از چپ و راست بدان می پیوندند و وارد بحر سفید میشود جبال واقع در گردا گرد مجرایش پوشیده از جنگلها است و الوار و چوبهای لازم را بوسیله نهر باستانی حمل و نقل میکنند طول مجرایش به ۱۴٠ هزار گز بالغ میگردد در بعضی از نقشه ها آنرا بنام قوچه چای نوشته اند .

فرهنگ معین

( ~. ) (ص . ) نورس (خربزه و مانند آن ) نوباوه .
(اَ شَ ) (اِ. ) جامة وارو، جامه ای که وارو به تن کرده باشند.

( ~.) (ص .) نورس (خربزه و مانند آن ) نوباوه .


(اَ شَ) (اِ.) جامة وارو، جامه ای که وارو به تن کرده باشند.


لغت نامه دهخدا

اشن . [ ] (اِخ ) نام یکی از فرزندان برهمن ها بود. رجوع به تحقیق ماللهند ص 63 شود.


اشن . [ اِ / -ِش ْ ] (پسوند) -ِشن . بمعنی «اِش » یا «ش » علامت اسم مصدر است که در برخی از لهجه ها به آخر مفرد امر ملحق شود و اسم مصدر سازد: کنشن . گوارشن . بوشن . گوشن .گزارشن (= گزارش ). جوارشن . و رجوع به اش و ش شود.


اشن . [ اَ ] (اِخ ) نام قصبه ای کوچک و مرکز ناحیه ای است که به قضای مکری می پیوندد و در سنجاق منتشا از ولایت آیدین و در جهت شمال شرقی خلیج مکری در نزدیکی ساحل نهر کوچکی واقع است و بر خرابه های شهرمعروف قدیمی موسوم به یاسوس بنیاد نهاده شده است و بعضی از آثار باستانی در گرداگردش خودنمائی میکنند. (از قاموس الاعلام ترکی ).


اشن . [ اَ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دهق بخش نجف آباد شهرستان اصفهان که در 75 هزارگزی شمال نجف آباد واقع است و به راه ارابه رو دهک به دامنه متصل میباشد. محلی است جلگه ای ، معتدل و سکنه ٔ آن 849 تن است . مذهب اهالی شیعه و زبان آنان فارسی است . آب ده از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات ، حبوبات ، انگور، پشم ، روغن ، سیب زمینی ، بادام ، تریاک ، پنبه ، کتیرا، توت و صیفی است . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است . راه آن فرعی است و 5 دکان ، کارخانه ٔ شیره پزی و یک دبستان دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).


اشن . [ اَ ش َ ] (ص ، اِ) جامه ٔ بازگونه پوشیده را گویند. (برهان ) (آنندراج ). جامه ٔ باژگونه که بپوشند. (شعوری ج 1 ص 120). جامه ٔ باشگونه باشد که درپوشند. رودکی گوید :
چون جامه ٔ اشن به تن اندر کند کسی
خواهد ز کردگار بحاجت مراد خویش
گر هست باشگونه مرا جامه ٔ بزرگ
بنهاده ام دعای ترا بنده وار پیش .

(لغت فرس اسدی ).


جامه ٔ باشگون . (سروری ). جامه ٔ باشگونه بود. (جهانگیری ). جامه ٔ باشگونه باشد که درپوشند. (اوبهی ). جامه ٔ باژگونه پوشیدن . (انجمن آرا). جامه ٔ باژگونه پوشیده . (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). یکی از مراسم ایرانیان قدیم ، پوشیدن جامه ٔ باژگونه بوده است هنگام دعا. || کالک که خربزه ٔ نارسیده باشد. (برهان ) (آنندراج ). خربزه ٔ نارسیده که کمبوزه باشد. (شعوری ج 1 ص 120). خربزه ٔ نارسیده و کال . (انجمن آرا). خربزه ٔ نارسیده . (سروری ). خربزه ٔ نارسیده را گویند و آنراکالک نیز گویند. (جهانگیری ). کالک و خربزه ٔ نارسیده . (ناظم الاطباء) . خربزه ٔ نارسیده که نام دیگرش کالک است . (فرهنگ نظام ). || خربزه ٔ نورسیده . (اوبهی ). خربزه بود نورسیده . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
خربزه پیش وی نهاد اشن
و زبر تو بگشت حالی شد.
غضایری (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
نوبر. نوباوه . نورس . و ظاهراً در این معنی اگر «نا» بصورت «نو» یا برعکس تحریف نشده باشد، مراد مطلق میوه ٔ تازه رس باشد.

اشن . [ اَ ش َ] (اِخ ) نام نهریست در سنجاق منتشا از ولایت آیدین که از حدود کوههای واقع در حدود دنیزلی و تکه سنجاقی سرچشمه میگیرد و در نزدیکی حدود شرقی ولایت رو به جنوب میرود و ضمناً نهرهای بسیاری از چپ و راست بدان می پیوندد و وارد بحر سفید میشود. جبال واقع در گرداگرد مجرایش پوشیده از جنگلها است و الوار و چوبهای لازم را بوسیله ٔ نهر باستانی حمل و نقل میکنند. طول مجرایش به 140 هزار گز بالغ میگردد. در بعضی از نقشه ها آن را بنام قوچه چای نوشته اند. (از قاموس الاعلام ترکی ).


اشن . [ اُ ش َ ] (اِخ ) (1487 - 1564 م .) یا اشینو. برنارد. از کسانی بود که نخست از مذهب پروتستان پیروی میکرد و سرانجام به الحاد گرائید.


اشن. [ اَ ش َ ] ( ص ، اِ ) جامه بازگونه پوشیده را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ). جامه باژگونه که بپوشند. ( شعوری ج 1 ص 120 ). جامه باشگونه باشد که درپوشند. رودکی گوید :
چون جامه اشن به تن اندر کند کسی
خواهد ز کردگار بحاجت مراد خویش
گر هست باشگونه مرا جامه بزرگ
بنهاده ام دعای ترا بنده وار پیش.
( لغت فرس اسدی ).
جامه باشگون. ( سروری ). جامه باشگونه بود. ( جهانگیری ). جامه باشگونه باشد که درپوشند. ( اوبهی ). جامه باژگونه پوشیدن. ( انجمن آرا ). جامه باژگونه پوشیده. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). یکی از مراسم ایرانیان قدیم ، پوشیدن جامه باژگونه بوده است هنگام دعا. || کالک که خربزه نارسیده باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). خربزه نارسیده که کمبوزه باشد. ( شعوری ج 1 ص 120 ). خربزه نارسیده و کال. ( انجمن آرا ). خربزه نارسیده. ( سروری ). خربزه نارسیده را گویند و آنراکالک نیز گویند. ( جهانگیری ). کالک و خربزه نارسیده. ( ناظم الاطباء ). خربزه نارسیده که نام دیگرش کالک است. ( فرهنگ نظام ). || خربزه نورسیده. ( اوبهی ). خربزه بود نورسیده. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
خربزه پیش وی نهاد اشن
و زبر تو بگشت حالی شد.
غضایری ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
نوبر. نوباوه. نورس. و ظاهراً در این معنی اگر «نا» بصورت «نو» یا برعکس تحریف نشده باشد، مراد مطلق میوه تازه رس باشد.

اشن. [ اِ / -ِش ْ ] ( پسوند ) -ِشن. بمعنی «اِش » یا «ش » علامت اسم مصدر است که در برخی از لهجه ها به آخر مفرد امر ملحق شود و اسم مصدر سازد: کنشن. گوارشن. بوشن. گوشن.گزارشن ( = گزارش ). جوارشن. و رجوع به اش و ش شود.

اشن. [ ] ( اِخ ) نام یکی از فرزندان برهمن ها بود. رجوع به تحقیق ماللهند ص 63 شود.

اشن. [ اُ ش َ ] ( اِخ ) ( 1487 - 1564 م. ) یا اشینو. برنارد. از کسانی بود که نخست از مذهب پروتستان پیروی میکرد و سرانجام به الحاد گرائید.

اشن. [ اَ ش َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان دهق بخش نجف آباد شهرستان اصفهان که در 75 هزارگزی شمال نجف آباد واقع است و به راه ارابه رو دهک به دامنه متصل میباشد. محلی است جلگه ای ، معتدل و سکنه آن 849 تن است. مذهب اهالی شیعه و زبان آنان فارسی است. آب ده از قنات تأمین میشود و محصولات آن غلات ، حبوبات ، انگور، پشم ، روغن ، سیب زمینی ، بادام ، تریاک ، پنبه ، کتیرا، توت و صیفی است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه آن فرعی است و 5 دکان ، کارخانه شیره پزی و یک دبستان دارد. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ).

فرهنگ عمید

درختی شبیه سپیدار، با پوستی تیره رنگ که برای کارهای نجاری و ساختمانی مناسب نیست.
۱. ویژگی جامه ای که وارو به تن کرده باشند: چون جامهٴ اشن به تن اندر کند کسی / خواهد ز کردگار به حاجت مراد خویش (رودکی: ۵۲۴ ).
۲. نارس، نارسیده.
۳. میوۀ نارس: خربزه پیش وی نهاد اشن / وز بر او بگشت حالی شاد (غضائری: شاعران بی دیوان: ۴۵۸ ).

۱. ویژگی جامه‌ای که وارو به تن کرده باشند: ◻︎ چون جامهٴ اشن به تن اندر کند کسی / خواهد ز کردگار به حاجت مراد خویش (رودکی: ۵۲۴).
۲. نارس؛ نارسیده.
۳. میوۀ نارس: ◻︎ خربزه پیش وی نهاد اشن / وز بر او بگشت حالی شاد (غضائری: شاعران بی‌دیوان: ۴۵۸).


درختی شبیه سپیدار، با پوستی تیره‌رنگ که برای کارهای نجاری و ساختمانی مناسب نیست.


دانشنامه عمومی

آشن. آشن (به فرانسوی: Achain) یک کمون در فرانسه است که در Canton of Château-Salins واقع شده است.
فهرست شهرهای فرانسه
۱ داده های فرانسه رودخانه و دریاچه و یخچال ها را در نظر نگرفته است > ۱ km² (۰٫۳۸۶ مایل مربع یا ۲۴۷ هکتار)
آشن ۴٫۷۹ کیلومترمربع مساحت و ۸۷ نفر جمعیت دارد.
اشن (ابهام زدایی). اَشَن نام دهستانی در نجف آباد اصفهان می باشد.
اِشِن (Eschen) نام شهری در لیختن اشتاین می باشد.

اشن (لیختن اشتاین). اشن (به لاتین: Eschen) یک شهر در کشور لیختن اشتاین است.
فهرست شهرهای لیختن اشتاین
اشن ۱۰٫۳ کیلومترمربع مساحت دارد ۴۵۳ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.

گویش مازنی

( آشن ) /aashen/ ابزاری مربوط به آسیاب آبی
/oshen/ ایشان
/o shen/ آبریز ساختمان - آنکه آب را بریزد – آب ریزنده ۳آبشار

ایشان



کلمات دیگر: