کلمه جو
صفحه اصلی

سست رگ

فارسی به انگلیسی

of weak nerves, impotent, dastardly

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - ناتوان ضعیف . ۲ - کاهل تنبل . ۳ - بی حمیت بی درد .

فرهنگ معین

( ~ . رَ ) (ص مر. ) ۱ - بی غیرت ، بی - حمیت . ۲ - کاهل .

لغت نامه دهخدا

سست رگ. [ س ُ رَ ] ( ص مرکب ) ناتوان و کاهل و غافل وبی درد. ( ناظم الاطباء ). || مهربان. باعاطفه. نرم خوی : و اگر این امیر یا والی سست رگ باشد و خواهد تا آن مردم را بلطف و نیکویی بدست آرد زبون و پایمال کنند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 169 ).

فرهنگ عمید

۱. تنبل.
۲. ناتوان.
۳. بی درد.


کلمات دیگر: